با سلام دوستان و کاربران محترم ، مطالب و یادداشت های اینجانب کریم عبداللهی در کانال تلگرامی زیر و سایت داوطلبین منتشر میشود و فعالیتی در وبلاگ ندارم. لطفا برای پیگیری و مطالعه یادداشت ها به آدرس های زیر و صفحه توییتری من سر بزنید. ممنونم. karimabdollahi@ T.me/drkarimabdollahi www.davtalabin.com
+ نوشته شده در جمعه هشتم آذر ۱۳۹۸ساعت 17:34  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
از مجموعه مقالات ((درد جنون )) ...
(( قدرتِ قدرت )) ... ما همه حاشیه نشین هستیم حاشیه نشین قدرت، پس قدرت را درک نمیکنیم. البته این فقط به معنای عملکرد زشت قدرتمندان نیست. بلکه به دلیل بازی پیچیده زورمندان و منافع کثیف آنهاست که شراکت و انعطاف نمی پذیرد و به خاطر همین صاحبان قدرت بقیه را کوچک و حقیر میشمارند. لذا با ابزاری همچون دین و تبلیغات و غیره مردم را به زنجیر میکشند تا ملتها نتوانند از حصار مشخص تعریف شده، پا را فراتر بگذارند. تعدادی روشنفکر هم که در بعضی وقتها این مسائل را متوجه میشوند دو راه بیشتر ندارند یا باید تمکین کنند و مثل بقیه خیانت کنند و یا سر خود را به باد خواهند داد مطلقا راه سومی وجود ندارد مگر اینکه یک ملت همگی باهم به خودآگاهی برسند و در مقابل صاحبان قدرت قیام و قد علم کنند... و چون مردم با حصار های بسیار قوی به زنجیر کشیده شده اند پس با مقداری از چاشنی جهالت و ناآگاهی اکثریت رو به بی تفاوتی می آورند و هر کسی به نوبه خود و اندازه توانائی خود سعی میکنند مثل زالو با چسبیدن به لایه های پایین قدرت ارتزاق کنند و زنده بمانند. اینجاست که سیاهی مطلق ابدی شروع میشود و در طول تاریخ ادامه پیدا میکند ... و به خاطر همین از قدیم گفته اند که خیانت روشنفکران بدتر و موثرتر از خیانت عوام است چون عوام با الگو قرار دادن قشر آوانگارد و پیشرو جامعه، ضد ارزشهای دیکته شده توسط صاحبان قدرت را جایگزین ارزشهای انسانی و اخلاقی قرار داده و با تکرار این رفتارهای برنامه ریزی شده صاحبان زر و زور با استناد به باورهای خرافی و ترس ناشی از جهل چنان در پوست واستخوان ملتها تنیده میشود که به عنوان یک دین و مذهب به آن قداست بخشیده شود و رهبران آن را نه به عنوان یک دیکتاتور بلکه به عنوان یک قدیس و یا جانشین خدا و غیره معرفی و پرستش میکنند تا جای که در درستی آن باورها مطلقا شک نمیکنند لذا برای همیشه امکان تمرد را نیز از خود سلب میکنند و برای ثابت کردن اخلاص و ایمان خود از هم سبقت میگیرند و در این دور باطل چنان درگیر جنگ و مبارزه و اختراع راههای مختلفی برای بزرگ جلوه دادن رذالت خود هستند که موضوع اصلی کاملا به فراموش سپرده میشود و در یک دور تسلسل همیشگی سعی میکنند در ثابت کردن ارادت خود به رهبران از هم پیشی بگیرند. در صورتی که درد چیز دیگریست، مشکل جای دیگریست، دعوا سر چیز دیگری است... . واقعا انسان جنون پیدا میکند وقتی میبیند در این میان خدا را هم پنهان کرده اند و اجازه درک حقیقت خداوندی خدا را از همگان سلب کرده اند و خدا همان میشود که صاحبان قدرت تعریف کرده اند و بیشتر از خط قرمزهای خودشان اجازه درک خدا را به انسانها نمیدهند. ... پس باز همان جنگ بردگان سر هیچ ، و جنگ حمالان سر حمل بار بیشتر است و بس . تا بی نهایت... (( دکتر عبداللهی )) @drkarimabdollahi ((آزادی والاترین ارزش)) ترسو مباش. (( مرگ راهنما )) (( همه ادیان بر علیه خدا هستند. )) (( مبارزه بین جهل و آگاهی )) (( این راهش نیست )) ((کسی را مقصر ندانیم.)) (( پایان کار اصلاح طلبان در ایران ))
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:21  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
((تعریف اصلاح طلبی و اصلاح طلب))
اصلاح طلبی؛ پیشرفت و آگاه شدن ناخواسته انسانهاست. رشد اندیشه هاست. آگاهی از حقوق شهروندی است احترام به قوانین و مقررات است دوری از بی اخلاقی است دوری از دروغ گفتن است دوری از تظاهر و ریاکاریست... چیزی نیست که روزی از بین برود. چیزی نیست که بتوان آن را حذف کرد. چطور ممکن است جلو آگاه شدن جوامع بشری را گرفت؟ پس ناگزیر اتفاق خواهد افتاد. اتفاقا هر مانعی برای اصلاحات سرعت آن را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. و خدا را شکر در کشور ما این فرآیند خیلی وقت است شروع شده و روز به روز به دور از هرگونه خشونت و تندروی به همه سطوح مختلف جامعه گسترش یافته است و خود را به شکل یک جنبش اجتماعی درون مردمی نشان میدهد... به عبارتی اصلاحطلبى واقعی احترام به حقوق دیگران، رعایت قوانین و احترام به حقوق بنیادین و اولیه انسانهاست... اصلاح طلبی دوری از هر نوع بی اخلاقی است، دوری از عوام فریبی است دوری از مقدس معابی است... در واقعا اصلاح طلبی همان دموکراسی خواهی است. پس اصلاح طلب کسی است که به جای شعار و مرده باد و زنده باد مطلقا نزاکت اجتماعی را رعایت کند تخلفی نکند در کاری که به عهده وی گذاشته شده کوتاهی نکند دروغ نگوید به خاطر منافع کوتاه مدت ریاکاری و تظاهر نکند و خیلی از مسائل ریز و جزی زندگی را رعایت کند. حتی اینجانب معتقد هستم کسی حتی یکبار چراغ قرمز را رد کند یا یک دروغ مصلحتی بگوید و یا چیزی که برایش زحمت نکشیده بخواهد با زرنگی و دلالی به دست بیاورد و یا کسی که بدون زحمت و هزینه میخواهد یک شبه به همه چیز برسد اصلاح طلبی را درست متوجه نشده است. اصلاح طلبی یعنی تحمل یعنی احترام یعنی کار و تلاش شبانه روزی و زحمت فراوان و مهمتر از همه اصلاح طلب کسی است که حداقل هر ماه به طور جدی یک کتاب مطالعه کند مگر میشود ادعای اصلاح طلب بودن داشته باشیم ولی اهل مطالعه و تحقیق و پژوهش و تفحص نباشیم این در واقع بیشتر شبیه یک جک است و مطمئن باشید اگر قرار است به اصلاحات ضربه ای یا آسیبی برسد از دوستانی خواهد بود که بدون مطالعه و آگاهی کامل ادعای اصلاح طلب بودن و مردم سالاری دارند. در یک جمله اصلاح طلب یعنی عاشق، عاشق ملت، عاشق ایران یعنی یک انسان با اخلاق یک انسان مومن واقعی و خدا پرست یک انسان اهل علم و مطالعه و یک انسان منطقی یک انسان با تحمل بسیار بالا یک انسانی که در هر شرایطی از خشونت دوری میکند و در مجموع انسانی که واقعا نزاکت اجتماعی را در همه زمینه ها رعایت میکند و مهمتر از همه به درد هم نوعان بی تفاوت نیست. (( دکتر عبداللهی )) @drkarimabdollahi لطفا یادداشت های ارسالی در کانال را به اشتراک بگذارید. تعریف اصولگرای؛ جوامع ناگزیر از گذار به سوی دمکراسی هستند . پس ...
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:12  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
دکتر کریم عبداللهی کاندیدای شورای شهر تهران . سال 1396 .
رای ما فقط دکتر عبداللهی از نظریه پردازان ارشد اصلاح طلبی و استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد روابط بین اللمل و سیاست خارجی و. حوزه عمومی ... آمدیم برای ایران و دفاع از آزادیهای بیشتر مدنی . عکس دکتر کریم عبداللهی
داوطلبان اصلاح طلب شورای شهر تهران عکس دکتر عبداللهی
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 2:42  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
((تغییرات بنیادین در فهم انسانها:))
سوال این است آیا انتخاب مردم در انتخابات اخیر نشان از تغییرات بنیادین در فهم و اندیشه انسان ایرانی داشت؟ تقریبا اکثر افراد جامعه ما زشتی ها و قباحت ها را تشخیص میدهند و از کارهای غیر اخلاقی و غیرانسانی انتقاد دارند و در حرف شدیدا به رفتارهای ناپسند میتازند و حتی با جوک درست کردن کارهای غیر قانونی و دور از شان انسان را به تمسخر میگیرند. ولی متاسفانه یک نفر به همان رفتارها و کارها که از خودش سر میزند اهمیتی نمیدهد و شاید هر روز هزاران بار همان عمل را تکرار میکند مثلا دروغ گفتن یا ریاکاری و یا مسائل خیلی پیش پا افتاده مثلا به فرهنگ رانندگی در سطح خیابانها نگاه کنید وقتی از یک مسیر یک کیلو متری رد میشوید چند نفر را میبینید که اهمیتی به مقرارات راهنمائی و رانندگی نمیدهد. ولی وقتی باهمان ادمها حرف میزنید با چه الفاظی از فردی که قوانین رانندگی را زیرپا میگذارند یاد میکنند. در واقع همه افراد جامعه به خاطر جهل به نزاکت اجتماعی و اخلاق مدنی و ناآگاهی از زندگی متمدنانه با تمام بی تفاوتی همه قوانین و مقررات زندگی اجتماعی را نادیده میگیرند: مسئولین یک جور، عوام یک جور، دانشجو یک جور، استاد یک جور، کارمند یک جور... هر کسی با توجه به قدرت و توانائی که دارد تخلف و کوتاهی میکند. کارمند و رئیس اداره از کار میزند دزدی میکند رشوه میگیرد... استاد دانشگاه و دانشجو و معلم از کلاس از درس میزنند بدون مطالعه سر کلاس حاضر میشوند ، مقامات ارشد اختلاس میکنند دزدی میکنند دروغ میگویند، تظاهر وریا میکنند و خیلی راحت با توسل به معصومین و مقدسات کارهای خود را با دروغ و مقدس معابی و عوام فریبی توجیه میکنند و اینکه همه خود را روشنفکر و زرنگ و دکتر و خوب و عالی میدانند و دیگران را ناآگاه و متخلف و عوام. اینجا چیزی که بسیار مهم است و تقریبا هیچ کس هم به آن توجهی ندارد این است که هر تخلفی از هر کدام از ما انسانها سر بزند عینا از جان و روح خود تاوانش را خواهیم داد چه اینکه، کسی کار زشت ما را ببیند یا اینکه کسی متوجه آن نشود و جالبتر اینکه هر روز تاوان کارهای خود را میدهیم اما متوجه نمیشویم فکر میکنیم بدشانسی آوردیم. این همه فشار و استرس، ناراحتیها، توهین ها، تحقیر ها ،عصبانیت ها، تصادف، مریضی. ... اینا همه نتیجه کارها و افکار ماست. چرا که در قانون طبیعت هیچ چیزی سر سوزنی فراموش نمیشود و گریزی از قانون طبیعت نیست به عبارتی هر تخلفی از ما سر میزند به آئینه قانون طبیعت که در راستای قانون الهی است برخورد میکند و عینا به خود ما برمیگردد. بخصوص امروزه دروغ و تظاهر و بی تفاوتی مثل یک مرض در همه افراد جامعه ایران سرایت کرده است ولی حتی یک بار کسی در درون خود سکنی نمیگزیند که چرا به خاطر چی این رفتارها را از خود بروز میدهیم؟ از چی میترسیم که به دروغ و ریا روی آوردیم یا وقتی انسانیت و عزت نفس را از دست میدهیم چه چیزی بهتر از آن به دست خواهیم آورد وقتی هیچ موقع نمیتوانیم شاد باشیم یا آرامش داشته باشیم پس چرا از تخلف و دروغ و کوتاهی دست برنمیداریم . چرا، دنبال چی هستیم. وفتی همه باهم در یک دور تسلسل تخلف میکنیم و همه رفتارهای انسانی را زیرپا میگذاریم از کی و چرا انتقاد میکنیم یا به طور دقیقتر این انتقادها و جوک درست کردن ها از چی نشات میگیرد؟ جدا از این که افراد جامعه صحیح و ناصحیح را از هم تشخیص نمیدهیم و در یک ناآگاهی مطلق به سر میبرند این روند خود از یک آینده خوبی خبر میدهد میتوان گفت که داریم از یک مرحله زندگی گذر میکنیم از ناآگاهی اجتماعی به مدرنیسم تمدن و شهرنشینی در حال گذار هستیم. به عبارتی همه این تحولات خبر از تغییرات بنیادین در فهم و آگاهی افراد جامعه میدهد و از این بابت من خوشحال هستم و به آینده امیدوارم. به همان دلیل که گفتم همه اینها خبر از یک چیز خاص یک تغییر بنیادین از فهم انسانها دارد همه این سوال ها و انتقادات نشانگر یک تحول است نشانگر آن است که به قول آلبر کامو برده به جای رسیده که دیگر نمیتواند فرمانهای جدیدی را بپذیرد و برای خود حقی برابر با ارباب قائل است نه کمتر نه بیشتر . انسان وقتی این زشتی ها را متوجه میشود تا یک زمانی برایش جوک درست میکند و میخندد ولی یک جا باید خسته شود برگردد مقاومت کند در اینجا دیگر بی تفاوت نیست دیگر به این راحتی خواب نمیشد در این مرحله از آگاهی، دیگر هیچ دین و مذهبی نمیتواند مانع آگاه شدن انسانها شود البته شاید تعدادی از طرفداران حفظ وضع موجود بخواهند این روند را به تاخیر انداخته و باز نهایت بهره برداری و سوءاستفاده را از جهالت و نادانی انسانها ببرند ولی چیزی که مهم است این تغییرات ناگزیره و در درون جامعه اتفاق افتاده است انسانها خواسته و حتی ناخواسته آگاه شده اند و هر چقدر از جهالت دور میشوند سعی میکنند با پلیدی ها مبارزه کنند اینجاست که به آن خود آگاهی میرسند که اگر دیگران تخلف... ... میکنند من یکی مطلقا مرتکب هیچ تخلفی نشوم. در صورتی که امروزه در جامعه قضیه دقیقا برعکس هست همه میگویند من نخورم دیگری خواهد خورد اگر من دزدی نکنم دیگری میدزد ولی یک مقدار سطح شعور انسانی که بالا تر میرود حتی در حد یک موجود زنده مثلا وقتی در حد یک مورچه میفهمد میگوید من کاری به دیگران ندارم من موظف هستم به عنوان خلیفت الله مطلقا هیچ تخلفی نکنم. از کارم نزنم چیزی که براش زحمت نکشیده ام برندارم ... آن موقع شعار زدگی کنار میرود و هر کس در حوزه کاری خود با احساس مسئولیت واقعی عمل میکند تازه این نقطه صفر است اینجا انسان صاحب اندیشه میشود و تصمیم میگیرد که دست رنج دیگران را چپاول نکند زور نگوید دیکتاتوری نکند ظلم نکند و فقط فقط به دست رنج و زحمت خود قانع باشد. وقتی این آگاهی حاصل شد و بهش عمل شد انسانها به صورت واقعی به فکر آبادانی و خدمت واقعی به همنوعان را شروع میکنند نه اینکه تظاهر به خدمت بکنند وووو.... پس: 1-تغییرات بنیادین در فهم انسانها ناگزیره: چه بخواهیم یا نه این اتفاق خواهد افتاد و انسانها روز به روز عاقلتر میشوند و از رفتارهای خشونت آمیز و غیر متمدن دوری میکنند و با تفکر و اندیشه رفتار میکنند. 2-هیچ شخص و یا گروهی نمیتواند جلو آگاه شدن ناخواسته انسانها را بگیرد پس بیهوده برای در جهل ماندن انسانها تلاش نکنید. 3-آگاهی خود در همه حوزه های اجتماعی منجر به اصلاحات اساسی خواهد شد چنانچه در انتخابات اخیر دیدیم با تمامی فشارها و محدودیت ها باز مردم رشد سیاسی خود را در همان حد محدود نشان دادند. 4-البته اصلاحات متولی میخواهد و بایستی اصلاحات هدف دار باشد و جامعه ما را قدم به قدم به پیش ببرد 5-و اینکه خود این افراد و رهبران یا آوانگاردهای توسعه اجتماعی باید به یک اجتماع به یک مجموعه که دارای یک مانیفست مشخصی هستند تبدیل شوند تا به صورت مجموعه افکار مشترک با یک پارادایم مشخص به عنوان یک سکوی پرتاب ما را از یک افکار سنتی و خرافی که در آن گرفتار شده ایم رهایی بخشیده و شروع به آموزش ارزش های صحیح انسانی کنند. در این مرحله تازه میتوان از الفبای یک جامعه مردم سالارانه و اعتقاد داشتن به اصول بنیادین دمکراسی و احترام گذاشتن به حقوق شهروندی سخن گفت. چیزی که امروزه در جامعه ما ضرورت دارد و یادم رفت اشاره کنم اینکه اگر هر کسی به توانایی های خود آگاه باشد شغلی فراتر از توانایی خود نخواهد پذیرفت. البته این سطح آگاهی هنوز به چندین سال زمان نیاز دارد. مثلا هر کسی به خود اجازه نمیداد نماینده مجلس بشود یا رییس جمهور یک کشور بشود یا به هر نخوی برای اخذ مدرک تحصیلی بالاتر دانشگاه برود. در این قضایا فقط کافیست هر فرد یک ربع برای خودش وقت بگذارد و این سوال را از خودش بپرسد آیا من مجاز هستم مثلا من مجاز هستم رییس جمهور یک ملت بشوم یا مجاز هستم نماینده مجلس بشوم و یا آیا من مجاز هستم دانشجوی دکترا باشم به عنوان مثال من چقدر مطالعه داشته ام که در مقطع دکترا تحصیل کنم ... و یا فردی که تحت شرایطی مدرک دانشگاهی برای خود دست و پا کرده است ایا مجاز هست استاد دانشگاه شده و برای دیگران ناآگاهی و نادانی تدریس کند و غیره. کافیست فرد در درون خود خودش را قانع کند. مطمئن باشید هر کسی عمیقا این سوالات را از خودش بپرسد دنبال خیلی کارها و شغل ها نخواهد رفت و شغلی انتخاب خواهد کرد که توانایی آن را دارد. باز اینجا موضوعی فراموش نشود که اصل مجاز بودن در دنیای متمدن یک استاندارد های دقیق علمی و اخلاقی دارد و هر شخص نمیتواند برای خودش استانداردهای جدیدی را تعریف کند. حالا از همه شماها یک سوال داشتم شما فکر میکنید وقتی مثلا آقای دکتر محمود احمدینژاد و یا هر کس دیگر خواستند رییسجمهور ایران شوند یا نماینده مجلس شوند به این چیزا فکر میکردند؟ مردم چه نظری داشتند؟ .... .............................................. تمام این دو سه صفحه مطلب بالا را مقدمه این چند جمله زیر قرار میدهم در این انتخابات مردم نشان دادند که اگر به جای بی تفاوتی و بی خیال بودن به اتفاقاتی که در محیط زندگی آنها اتفاق میفتد از خود رفتار آگاهانه و منطقی و به دور از خشونت و افراط نشان دهند آن غول تمامیت خواه چاره ای جزء تسلیم نخواهد داشت و باید تسلیم اراده و خواست مردم بشوند. چند نفر را میتوانند رد صلاحیت کنند هزار دو هزار چند هزار نفر؟ همه 70 میلیون نفر را که نمیتوانند رد صلاحیت کنند. پس رجوع به اندیشه و دوری از بی تفاوتی جواب داد تازه این اول راه بود یعنی تازه آن نه بزرگ را گفتیم و حاضر به پذیرش هر دستور و خرافاتی نیستیم از امروزه به بعد مردم هستند که با تشخیص خود آینده را انتخاب خواهند کرد و سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود را رقم خواهند زد و آنها که سعادت و خوشبختی این ملت را تاب نمیاورند چاره ای جز تسلیم و یا ترک صحنه سیاسی و اجتماعی نخواهند داشت. مردم با این انتخابات حداقلی، ناچیز بودن تمامیت خواهان را به آنها درس دادند. آبراهام لینکلن در یکی از سخنرانی ها که کلی برنامه ریزی شده بود و همه منتظر یک سخنرانی مهم و تاریخی بعد از پیروزی در جنگ های داخلی بودند برخلاف انتظار همه مردم فقط یک جمله گفت و گفت سخنرانی من همان بود تمام شد. گفت (( پرچم های قبلی را جمع کنید و پرچم ایالاتمتحده آمریکا را در همه جای این کشور بزرگ برافراشته کنید.)) بله دوستان ایران مال همه ایرانی ها است. زن و مرد و ترک و لر و فارس و عرب و کرد، مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و همه و همه... حق تعیین سرنوشت خود را در این کشور دارند. و یک گروه اقلیت حق ندارد به جای همه تصمیم بگیرد. تاریخ هیچ چیزی را فراموش نمیکند و همه این تصمیمات ثبت میشوند و آیندگان بر اساس عملکرد و انتخاب های ما در مورد ما قضاوت خواهند کرد. (( کریم عبداللهی )) https://telegram.me/joinchat/B0iypzwq4R8ioULj3dAKkQ
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 15:36  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
کریم عبداللهی هشترود
دکتر کریم عبداللهی متولد سال 1351 هشترود آذربایجانشرقی لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس روابط بین الملل از دانشگاه شهید بهشتی و دکترای مدیریت و برنامه ریزی . دارای مدرک رسمی نخبگی کشوری و حدود 64 مقاله علمی و عمومی با 24 سال سابقه کار اجرائی و مدیریتی و تدریس در دانشگاه های تهران و همزمان 12 سال کار پژوهشی و مطالعاتی با مراکز مطالعاتی از جمله مرکز مطالعات ریاست جمهوری و مرکز مطالعات اسنراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و غیره . که در حال حاضر همزمان نیز کارمند رسمی اداره کل ثبت اسناد و املاک استان تهران میباشند.... ایشان با افکار اصلاح طلبانه وارد عرصه انتخابات مجلس دهم از حوزه تهران شده اند و معتقد هستند که اصلاح طلبی همان دموکراسی خواهی است و دمکراسی و مردم سالاری را بیشتر در حوزه های اجتماعی جستجو میکنند تا صرفا حوزه سیاسی . به همین دلیل به جای بیان افکار وی یکسری از یادداشتها و مقالات ایشان ذیلا چاپ میشود تا شما کاربران عزیز بیشتر با افکار دکتر عبداللهی آشنا شوید و بدون آنکه ما ایشان را معرفی کنیم خودتان نامبرده را شناخته و قضاوت کنید. کریم عبداللهی هشترود . دکتر عبداللهی کاندیدای اصلاح طلب مجلس دهم از حوزه تهران ، شمیرانات و اسلامشهر ...
+ نوشته شده در جمعه نهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 21:41  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
+ نوشته شده در جمعه هشتم آبان ۱۳۹۴ساعت 15:21  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
وقتی آرزو می کنی مواظب باش شاید روزی بهش رسیدی.
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 22:48  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
در خانه خود احساس در خانه خود بودن را ندارم.
چیزهای که برای به دست آوردن آنها سعی می کردم و مبارزه می کردم که آنها را به دست بیاورم دیگر نمی خواهم. بزرگترین عمل غیر اخلاقی این است که انسان شغلی را که از انجام آن ناتوان است بر عهده گیرد. داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است. در سکوت هیچ داوری نیست و سکوت ترجمان حالتی از پوچی کامل است و پوچی کامل می کوشد که خاموش باشد. وجه اشتراک قربانیان با یکدیگر همان چیزی است که قربانی را به جلادش پیوند می دهد اما جلاد این را نمی داند. (یکسان پنداشتن سرنوشت خود با دیگران). بالاخره هر آغازی فقط ادامه ایست و کتاب حوادث همیشه از نیمه آن باز می شود. اسمش را دانه شن می گذاریم اما او خود را نه دانه می داند و نه شن . بدون اسم زنده است. .... بااین همه وسوسه جزیره خالی از سکنه است رد پاهای ریزی که در ساحل هایش پیداست بدون استثنا رو به دریاست گویا اینجا را فقط ترک می کردند. .... و اما مرگ : شوخی سرش نمی شود ستاره ها .دریاها . جنگلها و ... را نمی فهمد در مورد برنامه های فردا که حرف می زنیم می دود میان صحبت هایمان و حرف آخر را می زند که خارج از موضوع است. حتا چیزی را که کاملا مربوط به حرفه اوست بلد نیست: نه گور کندن نه تابوت ساختن نه جمع و جور کردن ریخت و پاش هایش. مشغول کشتن است و این کار را ناشیانه انجام می دهد انگار بار اول است که روی هر کداممان تمرین می کند. ...
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 0:33  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
بیشک تابلوی زن رنسانسی که با لبخند رازآلودش قرنها تاریخدانان و دوستداران هنر را مسحور خود کرده، معروفترین نقاشی در تاریخ هنر جهان محسوب میشود. حتی افرادی که سررشتهای از هنر نقاشی ندارند، «مونالیزا» را میشناسند و از سرّ «لبخند ژکوند» شنیدهاند. به همین بهانه در گزارش پیشرو به ذکر چند گمانهزنی میپردازیم که حول محور شاهکار 77 سانتیمتری «لئوناردو داوینچی» به گوش میرسد. «مونالیزا»یی که مردم دستهدسته برای دیدنش راهی موزه «لوور» پاریس میشوند، نقاشی مورد علاقه داوینچی بوده، تا حدی که گفته میشود وی هرجا میرفته، این تابلو را به همراه خود میبرده است. نمیدانیم علاقه شدید مخترع و هنرمند ایتالیایی بوده که «مونالیزا» را این چنین بر سر زبانها انداخته و یا واقعا رازی در چهره این زن ناشناس وجود دارد که لبخندش را تا 500 سال پس از مرگ خالقش زنده نگه داشته است. سرقت تابلوی «لبخند ژکوند» در سال 1911 شهرت این اثر را جهانی کرد، اما چاپ کتاب «رمز داوینچی» به قلم «دن براون» بود که بازار حدس و گمانها درباره راز سربه مُهر این بانوی قرن شانزدهمی را تا سرحد ممکن داغ کرد. اکنون سوالات ریز و درشت بسیاری درباره «مونالیزا»ی داوینچی فکر کارشناسان هنری و تاریخدانان را به خود مشغول کرده؛ از هویت اصلی این زن خندان گرفته تا مثلث طلایی که در این نقاشی نهفته است ... در متن زیر به برخی از این پرسشها و فرضیههای ارائه شده میپردازیم: ** «مونالیزا» که بود؟ بر اساس اطلاعات تاریخی، مونالیزا همسر تاجری اهل فلورانس بود. این زن در اصل «لیزا ژراردینی دل ژکوندو» نام داشت، اما پژوهشگران هنوز 100 درصد مطمئن نیستند که زن تصویرشده در شاهکار داوینچی همان اهل مونالیزای فلورانس باشد. دل ژکوندو عضوی از خانوادهای تقریبا اشرافی برخاسته از روستا بود که با «فرانچسکو دل ژکوندو» - تاجری ثروتمند - ازدواج کرد. *راز لبخند ژکوند!؟ این زن به گونهای اسرارآمیز لبخند زده، لبهایش میخندد اما چشمهایش غمگین است. همین ویژگیهای متناقض است که موجب شده گمانهزنیهای بسیاری حول محور این چهره ماندگار صورت بگیرد. چند سال پیش این تابلو با استفاده از نرمافزاری رایانهای مورد بررسی قرار گرفت و آماری درباره احساس مونالیزا براساس حالت ابروها، لبها و گونههای وی منتشر شد. طبق نتایج این تحقیق، مونالیزا 83 درصد خوشحال، 9 درصد منزجر، 6 درصد ترسیده و 2 درصد عصبانی است.
** مثلث طلایی
وجود مثلثی طلایی در نقاشی برجسته داوینچی یکی از نظریاتی است که قرینگی کامل این تابلو را به اثبات میرساند. با وصل کردن نقاط طلایی این نقاشی، شکلی جاممانند ظهور میکند که گفته میشود همان جام مقدس مسیحیان است. «دن براون» در کتاب پرفروش «رمز داوینچی» خود به این تئوری پرداخته است.
+ نوشته شده در یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:32  توسط دکتر کریم عبداللهی
|
|
|