با سلام

دوستان و کاربران محترم ، مطالب و یادداشت های اینجانب کریم عبداللهی در کانال تلگرامی زیر و سایت داوطلبین منتشر میشود و فعالیتی در وبلاگ ندارم. 

لطفا برای پیگیری و مطالعه یادداشت ها به آدرس های زیر و صفحه توییتری من سر بزنید. ممنونم.

 karimabdollahi@

T.me/drkarimabdollahi 

www.davtalabin.com 

+ نوشته شده در  جمعه هشتم آذر ۱۳۹۸ساعت 17:34  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
از مجموعه مقالات ((درد جنون )) ...
(( ‌قدرتِ قدرت ))
... ما همه حاشیه نشین هستیم حاشیه نشین قدرت، پس قدرت را درک نمیکنیم. البته این فقط به معنای عملکرد زشت قدرتمندان نیست. بلکه به دلیل بازی پیچیده زورمندان و منافع کثیف آنهاست که شراکت و انعطاف نمی پذیرد و به خاطر همین صاحبان قدرت بقیه را کوچک و حقیر میشمارند. لذا با ابزاری همچون دین و تبلیغات و غیره مردم را به زنجیر میکشند تا ملتها نتوانند از حصار مشخص تعریف شده، پا را فراتر بگذارند. تعدادی روشنفکر هم که در بعضی وقتها این مسائل را متوجه میشوند دو راه بیشتر ندارند یا باید تمکین کنند و مثل بقیه خیانت کنند و یا سر خود را به باد خواهند داد مطلقا راه سومی وجود ندارد مگر اینکه یک ملت همگی باهم به خودآگاهی برسند و در مقابل صاحبان قدرت قیام و قد علم کنند... و چون مردم با حصار های بسیار قوی به زنجیر کشیده شده اند پس با مقداری از چاشنی جهالت و ناآگاهی اکثریت رو به بی تفاوتی می آورند و هر کسی به نوبه خود و اندازه توانائی خود سعی میکنند مثل زالو با چسبیدن به لایه های پایین قدرت ارتزاق کنند و زنده بمانند. اینجاست که سیاهی مطلق ابدی شروع میشود و در طول تاریخ ادامه پیدا میکند ... و به خاطر همین از قدیم گفته اند که خیانت روشنفکران بدتر و موثرتر از خیانت عوام است چون عوام با الگو قرار دادن قشر آوانگارد و پیشرو جامعه، ضد ارزشهای دیکته شده توسط صاحبان قدرت را جایگزین ارزشهای انسانی و اخلاقی قرار داده و با تکرار این رفتارهای برنامه ریزی شده صاحبان زر و زور با استناد به باورهای خرافی و ترس ناشی از جهل چنان در پوست واستخوان ملتها تنیده میشود که به عنوان یک دین و مذهب به آن قداست بخشیده شود و رهبران آن را نه به عنوان یک دیکتاتور بلکه به عنوان یک قدیس و یا جانشین خدا و غیره معرفی و پرستش میکنند تا جای که در درستی آن باورها مطلقا شک نمیکنند لذا برای همیشه امکان تمرد را نیز از خود سلب میکنند و برای ثابت کردن اخلاص و ایمان خود از هم سبقت میگیرند و در این دور باطل چنان درگیر جنگ و مبارزه و اختراع راههای مختلفی برای بزرگ جلوه دادن رذالت خود هستند که موضوع اصلی کاملا به فراموش سپرده میشود و در یک دور تسلسل همیشگی سعی میکنند در ثابت کردن ارادت خود به رهبران از هم پیشی بگیرند. در صورتی که درد چیز دیگریست، مشکل جای دیگریست، دعوا سر چیز دیگری است... . واقعا انسان جنون پیدا میکند وقتی میبیند در این میان خدا را هم پنهان کرده اند و اجازه درک حقیقت خداوندی خدا را از همگان سلب کرده اند و خدا همان میشود که صاحبان قدرت تعریف کرده اند و بیشتر از خط قرمزهای خودشان اجازه درک خدا را به انسانها نمیدهند. ... پس باز همان جنگ بردگان سر هیچ ، و جنگ حمالان سر حمل بار بیشتر است و بس . تا بی نهایت...
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

((آزادی والاترین ارزش))
تنها قدرت ما آزادی ماست و دشمن فقط از آزاد اندیشی ما میترسد چرا که آزادی تنها دارای و ابزار قدرت ماست. ما نه قدرت نظامی داریم نه قدرت اقتصادی. پس تنها زمانی بعنوان یک وزنه و قدرت به حساب میایم که از داشته های خود بخوبی مراقبت کنیم و آن چیزی نیست جز مراقبت از آزادی و انسانیت و آزاد اندیشی و داشتن صداقت و دوری از ریاکاری و بردگی. پس فراموش نکنید اگر فریب خوردیم اگر تظاهر به آزادگی کردیم اگر ترسیدیم اگر حقیقت را فدای مصلحت کردیم دیگر هیچ چیزی نداریم که به خاطر آن بجنگیم...
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

ترسو مباش.
یک ترسو قبل از اینکه میدان جنگ را رها کند باید شان و منزلت خودش را رها کند. انسانهای که مومن واقعی هستند و خدا را به خاطر خود خدا پرستش میکنند نه برای پول و قدرت از کسی چیزی نمیخواهند و به کسی هم نیاز ندارند پس نیاز به چابلوسی هم ندارند اینها هرگز از مرگ نمیترسند با اینکه مرگ انتخاب اولشان هم نیست. ترس بدتر از مرگ هست. و انسانهای که برای پول و مقام و قدرت به خدا پرستی روی میآورند در واقع اصلا به خدا اعتقادی ندارند لذا انسانهای ترسو به هر کاری دست میزنند تا از لحاظ کمی طول عمر بیشتری داشته باشند برای اینها کمیت و عمق زندگی و عشق به هم نوع معنای ندارد چون هیچ موقع بزرگ نبوده اند و زندگی بزرگ منشانه ای را تجربه نکرده اند به خاطر همین به جای اینکه 90 سال عمر کنند یک سال را 90 بار تکرار میکنند. در حالی که انسانهای بزرگ حتما قبل از مردن چیزی به دنیا اضافه میکنند و خود را جاودانه میکنند.
(( دکتر کریم عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

(( مرگ راهنما ))
سعی کنید در زندگی، قهرمان داستان خود باشید. آدمها زیاد تغییر نمیکنند بلکه شرایط تغییر میکند. تا کی منتظر هستید یکی دست شما را بگیرد و برای شما ثروت و قدرت و آزادی و عدالت و آسایش فراهم کند. اگر خودتان راهنما باشید دیگر هیچ وقت با مرگ راهنما مواجه نخواهید شد بلکه همیشه در درون شما یک راهبر وجود خواهد داشت و شما را پیش خواهد برد پس هرگز هم متوقف نخواهید شد. راهبر باشید راهنما باشید دنبال نور چراغ دیگران نروید. چراغ به دست باشید. نور باشید تاریکی همه جا هست. یادمان باشد که کل کهکشانها و فضای بین کهکشانی از ماده تاریک تشکیل شده است. پس به نور خیلی خیلی زیادی نیاز داریم تا راه را برای رسیدن به مقصد در طی مسیر روشن نگه داریم؟ نگذارید با مرگ راهنما به خط پایان برسیم. تا آگاهی نباشد حرکتی اتفاق نخواهد افتاد و تا حرکتی نباشد اصلاحاتی به دست نخواهد آمد و تا اصلاحاتی صورت نگیرد فرصت طلبان بر بشریت حکومت خواهند کرد و چیزی تغییر نخواهد کرد.
(( دکتر عبداللهی ))
https://t.me/joinchat/AAAAADw3Snz9gw53tNIP9w

(( همه ادیان بر علیه خدا هستند. ))
چنانچه قبلا توضیح مختصر گذاشته ام. باز اشاره کنم که؛
همین قدر کافیست بدانید بررسی های دقیق علمی و تاریخی بیانگر این مطلب است که آدمهای که در طول تاریخ با جنگ های مذهبی و یا به اسم دین و سوءاستفاده از دین و اسم امام و پیامبر کشته شده اند و یا با اتحاد دین با امپراطوری ها و پادشاهان و یا امروزه به اسم دین و داعش و یهودیت و غیره و غیره آدمهای که کشته شده اند هزاران برابر بیشتر از تمام کشته های بلایایی طبیعی و غیره هست خداوند به این راضی نمیشود این انسان هست که گرگ انسان است.
حتی پراید هم نتونسته اندازه دین آدم بکشد. 😜
پس بهتر است عملکرد انسانها و خرافات و سوءاستفاده ها را به خداوند تبارک و تعالی که تبلور بخشندگی و سعادت و رحمت هست نسبت ندهیم.
(( دکتر عبداللهی ))
https://t.me/joinchat/AAAAADw3Snz9gw53tNIP9w

(( مبارزه بین جهل و آگاهی ))
بعضی وقت ها آگاهی داشتن، یک جرم است یک نفرین است. زمانه ما تحمل دانستن را ندارد. شاید هم همیشه همین بوده است. زمان با دروغ و کینه و نفرت و خشونت پیش میرود و با ناآگاهی و جهل تقدیس و توجیه میگردد. در واقع کل تاریخ بشریت همین بوده و این مبارزه تاریخی بین جهل و آگاهی همیشه بوده و هست و چون پرچمی برای آن ( مبارزه ) برافراشته نشده لذا حساسیتی هم برنیانگیخته است. بنابراین با اینکه در طول تاریخ مبارزه بین جهل و آگاهی جریان داشته ولی انقلابی برای تغییر آن اتفاق نیفتاده است. انقلاب در مفاهیم و ارزشها...
پس همیشه تاریخ مبارزه بین جهل و آگاهی بوده و هست نه مبارزه بین طبقه کارگر و کارفرما (مبارزه طبقاتی ) و نه تولید بیشتر و انباشت ثروت و نه تز و آنتی تز و حتی نه قانون طبیعت... لذا با این همه مجازات حتی قوانین طبیعت هم نتوانسته اند در مقابل قدرت جهل و سوءاستفاده از جهل کاری را از پیش ببرند و زندگی با تمامی تناقضاتی که در درون خود داشته با جنگ و خونریزی ادامه پیدا کرده است. یک عده حاکم بوده اند و یک عده محکوم یک عده ارباب بوده اند و یک عده برده و جالب اینکه هر دو گرو یک اندازه مقصر هستند چرا که نه بردگی یک سرنوشت است و نه اربابی یک سرشت بلکه هر دو یک انتخاب هستند و این خود فرد هست که انتخاب میکند برده بماند و یا با آن مبارزه کند... سوال این است که این پارادکس تا کی ادامه پیدا خواهد داشت؟ آیا ما یعنی کل بشریت نیاز به انقلابی عظیم و بنبادین در دانسته ها و تعریف ها و مفاهیم کلیشه ای و بخصوص در ارزشهای خود نداریم؟ بشریت تا کی میخواهد این دور تسلسل باطل و بیهوده را تکرار کند... درسته ما همه به یک انقلاب درونی نیاز داریم.
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

(( این راهش نیست ))
راه انداختن یک انقلاب با یک کانال تلگرامی به دست چهار تا جوان تقریبا شبیه یک جوک هست. آرامش جامعه را به هم نریزید انقلاب یا هر جنبش اجتماعی هدف و ایدئولوژی میخواهد ساختار و رهبری کارزماتیک میخواهد نمیدانم نیازمند پشتیبانی مالی و نظامی هست و ...
تازه عصر ایدئولوژی های بزرگ و رهبران کاریزماتیک به سر آمده. عصر حاکمیت قانون است نه حاکمیت فرد و ایدئولوژی خاص.
جامعه ما به انقلاب نیاز ندارد با آشوب و خشونت هیچ جامعه ای به دموکراسی نمیرسد ما به رفورم و اصلاحات اساسی نیاز داریم یک اصلاحات بسیار قوی و درون ساختاری و تربیت نیروهای متخصص و متعهد سکولار که با گردش نخبگان در سطوح بالای قدرت روز به روز به حل مشکلات کمک کنند تا با قویتر شدن حاکمیت قانون و نهادینه شدن سیستم به جای فرد، نیروهای قانون گریز را از چرخه حاکمیت خارج کنند...
واقعا کدام یک از نیروهای خارج نشین و مدعی، لیاقت رهبری مردم ایران را دارند آیا خود این گروهها بوی از دموکراسی و مردم سالاری برده اند. آدم وقتی حرفها و ادبیات این گروههای مثلا اپوزیسیون را گوش میدهد خجالت میکشد واقعا آدم شرمنده میشود که چرا اینا با اینکه در جوامع غربی زندگی میکنند ولی هیچ رشد فکری نداشتند و از طرفی آدم خوشحال میشود که خداوند دشمنان مردم سالاری را از احمق ها قرار داده است. بدون شک میتوان گفت با سوادترین گروه های مخالف خارج نشین حداقل از نظر فکری دویست سال از جامعه امروز ایران عقب هستند..
من معتقد هستم به جای آشوب و اغتشاش همه نیروهای تحصیل کرده و متخصص جامعه باید با تمام توان بدون توجه به وعده و وعید و عملکرد مسئولین، خودشان کار کنند تا اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در سطح جامعه جا بیفتد و از تک تک مسئولین جلو بزند آن موقع مسئولین هم وقتی ببینند مردم از آنها عبور کرده اند به حاکمیت قانون گردن خواهند گذاشت و بازی اصولگرا و اصلاح طلب را هم کنار گذاشته به فکر احزاب واقعی خواهند بود و ضمنا به مرور زمان برای شفاف سازی قدرت، مجبور به معرفی نیروهای خودسر و غیر مسئول خواهند بود...
باید یادآوری کنم که برای رسیدن به دموکراسی نباید عجله کرد یک شبه نمیتوان به دموکراسی رسید. دموکراسی آگاهی و ممارست زیادی میخواهد...
باید توجه کنیم هر انقلاب و شورشی یک قدم بزرگ به عقب است که همه ساختارها و نهادهای قانونی حداقلی را نابود میکند. الان در این برهه از زمان کافیست یکسری از مسئولین را وادار کنیم از دروغ و ریاکاری و اختلاس و دزدی ... دست بردارند و به فکر مردم باشند. یعنی بهتر است قبل از اینکه مردم این کار را بکنند خودشان سر عقل بیایند و به طور واقعی به فکر مردم باشند نه اینکه اشتباهات گذشته را تکرار کنند با بگیر و ببند و فیلتر کردن شبکه های اجتماعی شکم مردم سیر نمیشود یا با زندانی کردن فعال سیاسی آزادی سیاسی به دست نمیآید باید فضا را باز کنند، به دگر اندیشان فرصت برابر بدهند بدون دلیل کسی را رد صلاحیت نکنند برای تمامی آحاد مردم فرصت های برابر و یکسان فراهم کنند و... تا نارضایتی‌ها به انفجار منجر نشود. به عبارتی با حذف صورت مسئله مشکل حل نمیشود باید در عمل کاری بکنند و به مردم گزارش دهند که مثلا این چهار تا کار را در این مقطع زمانی مشخص انجام داده اند و یا مثلا تا به حال دست به این کارها میزدند دیگر از امروز کنار گذاشته اند ... بخصوص در زمینه شفاف سازی مسائل مالی و آزادیهای مدنی...
خیلی زود دیر میشود مسئولین باید بیشتر دقت کنند راه دیگری نیست امروز نه دو روز دیگر، بلاخره به خواسته های به حق مردم بایستی پاسخگو باشند با انداختن مشکلات به گردن دیگران برای جوان شغل ایجاد نمیشود یا انتخابات واقعی برگزار نمیشود...
صدا و سیما یک هزینه اضافی و بیهوده است در عمل نشان دهید مردم همه چیز را خوب متوجه میشوند.
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

((کسی را مقصر ندانیم.))
ملتی که به حداقل ها قانع هست و برای گرفتن نذری و پراید و سبد کالا و غیره صف میبندد و دست و پا میشکند و هر کسی به خود اجازه میدهد به راحتی با وعده یارانه‌ بیشتر و عوام فریبی آن ملت را به سخره بگیرد امید زیادی به پیشرفت آن جامعه نیست کسی را مقصر ندانیم. پیشرفت و توسعه قبل از رفاه نسبی اقتصادی و توسعه سیاسی یک پیش کارکرد فرهنگی میطلبد و تا زمانی که در یک کشور این مهم اتفاق نیافتاده بهترین نوع حکومت همان حکومتی است که به آن ملت حکومت میکند و بالا سر آن ملت هست چرا که هر ملتی لیاقت همان حکومتی را دارد که بر آن حکومت میکند. لذا به جای انتقاد از افراد و مسیولین، اولین کار، ارتقاع سطح آگاهی مردم با آموزش صحیح و بیان درست مسائل از طرف نخبگان فکری و ابزاری و تلاش و کوشش خود مردم جهت بالا بردن سطح فرهنگ و آگاهی خود از محیط داخلی و پیرامونی و تعامل و تحمل بیشتر و دوری از خشونت و تندروی و دوری جستن از بی تفاوتی که مهمترین معضل عصر ماست میباشد. تحمل دگر اندیشان، احترام به عقاید مختلف، ارج نهادن به شایسته سالاری و توجه به جزی ترین و ریزترین عملکرد خودمان که مطلقا تخلف نکنیم و غیره...
آن موقع مطمئن باشید که کسی حاضر نخواهد شد مثلا پراید سوار بشود حتی پول هم نداشته باشد. چون به نظر من انسانها بیشتر بر اساس فرهنگشان خرید میکنند نه وضع مالی که دارند. به خاطر همین میبینی در جامعه ما میلیون ها انسان هستند که با اینکه از نظر مالی بسیار فقیر هستند ولی چنان شرافتمندانه و اخلاقی و انسانی زندگی میکنند که از هیچ سرمایه داری شاید این رفتار ها را سراغ نداریم. پس هر موقع سطح آگاهی مردمان نسبتا بهتر شد و توانستند ارزش ها را از ضد ارزشها و زندگی انسانی و نزاکت اجتماعی را از خرافات و تعارفات بی مورد تمیز دهند آن موقع همه چیز مسیر صحیح خود را پیدا خواهد کرد و هر کس در جای خود قرار خواهد گرفت و البته به نظر من این مهم ناگزیر است چرا که جلو فهمیدن انسان را نمیتوان گرفت البته باز تکرار میکنم امکان داره یک عده به خاطر منافع کوتاه مدت و بلند مدت سعی در کند کردن آن رشد ذاتی انسانها باشند ولی خوشبختانه  جامعه ایران قسمت اعظمی از مسیر دشوار دموکراسی را طی کرده اند‌ و پیش رفته اند و دیگر قابل برگشت به عقب نیستند. برای مثال فقط در نظر بگیرید که ما جامعه ای داریم که 80 درصد آن تحصیل کرده اند با اینکه خیلی از تحصیل کرده های ما نظر به اینکه به روح علم پی نبرده اند به جای پیدا کردن مسیر درست تبدیل شده اند به جاعلین انسان و انسانیت. به عنوان مثال شما یک فردی که حقوق خوانده را در نظر بگیرید با اینکه لیسانس یا فوق لیسانس حقوق گرفته ولی چون به روح علم عدالت پی نبرده به جای اینکه یک وکیل خوب و عادل شود تبدیل شده به دلال یا به جای حقوقدان شده حقوق خوان و شده کاسب و میخواهد پول دربیاورد مهم نیست از یک جانی و جاعل حمایت میکند یا از روح حق و عدالت. و رشته های دیگر و شغل های دیگر نیز همچنین. به عبارتی به آن روح علم و آگاهی و عدالت و آزادی و کرامت انسان پی نبرده لذا ذهنش کاسب کارانه بار آمده و فقط میخواهد بیشتر درآمد کسب کند لذا مهم نیست در پیرامونش چه میگذرد مهم این است که وی درآمدش را داشته باشد و تازه آن به هم ریختگی را یک فرصت طلایی برای کسب درآمد بیشتر و سو استفاده از فرصت ها میداند و همه چیز را برای خود میخواهد چرا که افکارش ارباب رعیتی بار آمده و همیشه عادت کرده حرف زور بشنود و اطاعت کند و خودش هم دنبال همچین قدرتی است که بتواند جای در بین اربابان خویش برای خود باز کند. کافیست این افراد متوجه بشوند که در اشتباه هستند انبوهی از انرژی ها و تهدیدها به فرصت تبدیل خواهند شد و جامعه یک دفعه بدون کوچکترین خشونتی به سمت شایسته سالاری و مردم سالاری، عدالت و آزادی و کرامت انسانی تغییر مسیر خواهد داد و آن موقع مردم به آقا غوله (زشتی ها و پلیدیها و آدمهای زورگو و دیکتاتور معاب) خواهند خندید و خواهند گفت با اینکه ما زورمان به تو نرسید ولی میتوانیم وجود تو را نادیده بگیریم و وقتی آقا غوله ( آن حرص و طمع) ببیند کسی دیگر به قدرت آن توجهی ندارد در مقابل اراده آگاهانه ملت سر تعظیم فرود خواهد آورد و تسلیم خواهد شد تازه آن موقع است که همه چیز و همه کس در جای خود قرار خواهد گرفت و مسئیولیت ها هم بر اساس شایستگی افراد تقسیم خواهد شد و این آغاز پیشرفت و سعادت انسان و در مجموع پیشرفت یک کشور– ملت است.
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

(( پایان کار اصلاح طلبان در ایران ))
تقریبا از اول انقلاب تا سال ۱۳۹۲ بلاخره در فضای سیاسی ایران به صورت نیم بند دو گروه یا به عبارتی دو جناح با دو طرز فکر متفاوت حاکم بود جناح میانه رو یا اصلاح طلبان و جناح تندرو و محافظه کار یا اصولگرایان، که هر دو گروه تقریبا حکومتی بودند و در چارچوب حاکمیت قواعد بازی را تا حدودی رعایت میکردند. ولی امروزه میتوان گفت جناح اصلاح طلب در عمل و حتی در حرف هم کاملا از بین رفته و عملا هیچ کارکرد و یا حرفی برای گفتن ندارند. بخصوص از زمانی که لیست انتخاباتی اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و شوراهای اسلامی شهر و روستا کاملا مهندسی شده اعلام شد و با معرفی لیستی، افراد معلوم الحال و غیر مردمی به مجلس و شوراها راه یافتند و مثلا نماینده و سخنگوئی اصلاح طلبان در این مجالس شدند ، همان زمان گفتم که پرونده اصلاح طلبی و اصلاح طلبان بسته شد و از نظر بنده آن لیست خط بطلانی بود برای فضای دو قطبی کشور. و نهایتا هم دیدیم و داریم میبینیم که این وضعیت تا حدودی به یک دست شدن حاکمیت منجر شد و چه بلای که سر اصلاحات آمد...
زمان انتخابات مجلس و شوراها، اینجانب کاملا متوجه این قضیه بودم و مکررا فریاد میزدم که به این لیست اصلاح طلبان رای ندهید و فقط اصلاح طلبان دانشگاهی و مستقل را پیدا کنید چون میدیدم که لیست ارائه شده لیست اصلاح طلبان واقعی نبودند و هر روز داد میزدم که با رای خود به افراد تحصیل کرده و اصلاح طلبان خارج از حاکمیت، جلو برنده شدن لیست دروغین اصلاحات را بگیرید ولی متأسفانه گوش کسی به حرفهای امثال بنده بدهکار نبود و تازه تهمت هم میزدند که شما به خاطر خودتان که در لیست اصلاح طلبان اسمتان نیامده این حرفها را میزنید و اصلاح طلبان را تخریب میکنید...
بگذریم فکر میکنم خیلی ها امروزه به حرف بنده رسیده اند که این افراد نمیتوانند نماینده واقعی افکار اصلاح طلبی و اصلاحات باشند پس در نهایت نمیتوانند نماینده واقعی مردم باشند. کاش در زمان انتخابات کمی بیشتر تامل میکردیم و یا حداقل در انتخابات آتی باز این اشتباهات را تکرار نکنیم و به خودمان کمی زحمت تفکر بدهیم و واقعا بگردیم اصلاح طلبان مستقل از حکومت و دانشگاهی را برای انتخابات های آینده بخصوص انتخابات آتی مجلس پیدا کنیم.
نیاز به یادآوری نیست که این اصلاح طلبان خودی که فعلا در سر کار هستند هیچ کاری از دستشان برنمیاید و عملا به غیر از تماشای اتفاقات پی در پی کار دیگری بلد نیستند و به یک تماشاگر حرف گوش کن تبدیل شده اند تازه تماشاگران بی طرفی هم نیستند شده اند کاسه داغ تر از آش ...
وقتی امروز ( مورخه 1396/10/26 ) مقاله دکتر تاجیک را در روزنامه شرق مطالعه کردم واقعا حرفهای خودم را چقدر مستند یافتم و قطعا مطمئن شدم که در مورد این اصلاح طلبان اشتباه نمیکردم. چرا که بنده دکتر تاجیک را بیشتر از بیست سالیست میشناسم و در تمامی مقاطع تحصیلی دانشگاهی استاد اینجانب بودند و هستند. دکتر تاجیک شاید امروزه قویترین استاد علوم سیاسی و فیلسوف و دانشمند زنده ایرانی باشند که دراین زمینه سر آمد همه اساتید هستند و ضمنا جز بنیانگذاران و تئوری پردازان اولیه اصلاح طلبی در ایران هستند که همه تحصیل کردگان دانشگاهی بخصوص بچه های دانشگاه شهید بهشتی به وجود ایشان افتخار میکنند. ( واقعا هم چه افتخاری بالاتر از اینکه بیش از بیست سال یک فیلسوف و دانشمند امثال دکتر تاجیک و دکتر سریع القلم مستقیما بالای سرت باشند. جرائت میکنی یک روز مطالعه نداشته باشی؟...)
پس وقتی فردی مثل دکتر تاجیک با آن عظمت اعتقاد دارند اصلاح طلبان به آخر رسیده اند پس هیچ شکی نمیماند که قطعا با کمی دقت و تمرکز اتمام کار اصلاح طلبان فعلی را اعلام کنیم و به فکر افراد و احزاب واقعی اصلاح طلب باشیم ...
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:21  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
((تعریف اصلاح طلبی و اصلاح طلب))
اصلاح طلبی؛ پیشرفت و آگاه شدن ناخواسته انسانهاست. رشد اندیشه هاست. آگاهی از حقوق شهروندی است احترام به قوانین و مقررات است دوری از بی اخلاقی است دوری از دروغ گفتن است دوری از تظاهر و ریاکاریست... چیزی نیست که روزی از بین برود. چیزی نیست که بتوان آن را حذف کرد. چطور ممکن است جلو آگاه شدن جوامع بشری را گرفت؟ پس ناگزیر اتفاق خواهد افتاد. اتفاقا هر مانعی برای اصلاحات سرعت آن را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. و خدا را شکر در کشور ما این فرآیند خیلی وقت است شروع شده و روز به روز به دور از هرگونه خشونت و تندروی به همه سطوح مختلف جامعه گسترش یافته است و خود را به شکل یک جنبش اجتماعی درون مردمی نشان میدهد... به عبارتی اصلاح‌طلبى واقعی احترام به حقوق دیگران، رعایت قوانین و احترام به حقوق بنیادین و اولیه انسانهاست... اصلاح طلبی دوری از هر نوع بی اخلاقی است، دوری از عوام فریبی است دوری از مقدس معابی است... در واقعا اصلاح طلبی همان دموکراسی خواهی است.
پس اصلاح طلب کسی است که به جای شعار و مرده باد و زنده باد مطلقا نزاکت اجتماعی را رعایت کند تخلفی نکند در کاری که به عهده وی گذاشته شده کوتاهی نکند دروغ نگوید به خاطر منافع کوتاه مدت ریاکاری و تظاهر نکند و خیلی از مسائل ریز و جزی زندگی را رعایت کند. حتی اینجانب معتقد هستم کسی حتی یکبار چراغ قرمز را رد کند یا یک دروغ مصلحتی بگوید و یا چیزی که برایش زحمت نکشیده بخواهد با زرنگی و دلالی به دست بیاورد و یا کسی که بدون زحمت و هزینه میخواهد یک شبه به همه چیز برسد اصلاح طلبی را درست متوجه نشده است. اصلاح طلبی یعنی تحمل یعنی احترام یعنی کار و تلاش شبانه روزی و زحمت فراوان و مهمتر از همه اصلاح طلب کسی است که حداقل هر ماه به طور جدی یک کتاب مطالعه کند مگر میشود ادعای اصلاح طلب بودن داشته باشیم ولی اهل مطالعه و تحقیق و پژوهش و تفحص نباشیم این در واقع بیشتر شبیه یک جک است و مطمئن باشید اگر قرار است به اصلاحات ضربه ای یا آسیبی برسد از دوستانی خواهد بود که بدون مطالعه و آگاهی کامل ادعای اصلاح طلب بودن و مردم سالاری دارند.
در یک جمله اصلاح طلب یعنی عاشق، عاشق ملت، عاشق ایران یعنی یک انسان با اخلاق یک انسان مومن واقعی و خدا پرست یک انسان اهل علم و مطالعه و یک انسان منطقی یک انسان با تحمل بسیار بالا یک انسانی که در هر شرایطی از خشونت دوری‌ میکند و در مجموع انسانی که واقعا نزاکت اجتماعی را در همه زمینه ها رعایت میکند و مهمتر از همه به درد هم نوعان بی تفاوت نیست.
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi
لطفا یادداشت های ارسالی در کانال را به اشتراک بگذارید.

تعریف اصولگرای؛
اصلاح طلبی را تعریف کردیم و اما اصولگرایان؛ اصولگرا کسی هست که به اصول بنیادین و اولیه حقوق شهروندی کاملا پایبند هست و با اعتقاد راسخ به برابری و عدالت و تقسیم مساوی و برابر فرصت ها بین تک تک اعضای جامعه مطلقا حاضر نیست کوچکترین حقی از شهروندان پایمال شود و با هر نوع تبعیض و حق کشی شدیدا مخالف هست هر آنچه برای خود میخواهد عینا همان حق را برای دیگران نیز قائل هست یک اصول گرا واقعا به اصول و مبانی نظری و عملی قرآن آشناست و تحت هیچ شرایطی به خاطر منافع خود حاضر به حذف یا نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست. یک اصولگرا مطلقا آگاه و تحصیل کرده است و هرگز در برابر بی عدالتی سکوت نمیکند. یک اصولگرا کاملا از قوانین الهی و قانون طبیعت پیروی میکند و کاملا میداند که اگر حقی به هر دلیلی پایمال شود باید از جان و مال خود تاوان این نادیده گرفتن حقوق دیگران را پس خواهد داد پس همیشه شعارش این است که هیچ وقت پول و مقام ارزش ندارد که با پایمال کردن حقوق دیگران تاوانش را از جان خود پس بدهد چون کاملا میداند در قانون طبیعت هر تخلفی حتی سر سوزن تاوان سختی دارد. در مسائل سیاسی و اجتماعی تجربه کامل دارد و دیده و تجربه کرده که چگونه کسانی که حقوق دیگران را نادیده گرفته اند و رفتار درستی با مردم نداشته اند چه بلای سرشان آمده است و چگونه با دستان معجزه گر ملت به زباله دان تاریخ پیوسته اند. پس هرگز یک اصولگرا رابطه را جایگزین ضابطه نمیکند و شدیدا به شایسته سالاری و تعهد و تخصص اعتقاد کامل دارد و هرگز از اصول انسانی خود کوتاه نیامده و در برابر زورگویان تسلیم نمیشود. یک اصولگرا حرف و عملش یکی ایست و سرش هم برود اجازه نمیدهد تمام 24 ساعت از رسانه های ملی دروغ پخش بشود چون واقعا دروغگو را دشمن خدا میداند از تاوان دروغ شدیدا واهمه دارد و مهمتر از همه یک اصولگرا هرگز و تحت هیچ شرایطی ریاکاری و تظاهر نمیکند و هیچ موقع به درد هم نوع خود بی تفاوت نیست و شب های بی شماری از ترس جهل و ناآگاهی از خواب بلند میشود و شروع به مطالعه میکند .
نخند جدی میگم اصولگرا یعنی همین . سعی کنید اصولگرا باشید نه عسل گرا . اون مگسه هر جا چیز شیرین ببیند میره سراغ آن.
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi
این تعریف به این معنی نیست که اصولگرایان ما اینجوری هستند در واقع دارم انتقاد میکنیم که چرا مطلقا از هیچ کدام از این خصوصیات بوی نبرده اند.

جوامع ناگزیر از گذار به سوی دمکراسی هستند . پس ...
...جامعه امروز ما همچون اکثر کشورهای جهان سوم در حال گذار از وضعیت موجود به سمت دمکراسی و تقویت قانون مداری و عملکرد سیستمی و حزبی است. قشر نخبگان فکری به عنوان آوانگاردهای تغییرات اجتماعی در این پروسه نقش بسزایی دارند و میتوانند این روند را تسریع و هدایت کنند یا برعکس . لذا نباید فقط ناظر این روند و تحولات باشند بلکه بایستی فعالانه نقش مثبت خود را به عنوان یک رسالت ذاتی ایفا کنند تا اصلاحات نه فقط به معنای سیاسی آن بلکه به معنای اجتماعی و فرهنگی آن اتفاق افتاده و منجر به تقویت پایه های فکری مردم و شکل گیری اندیشه منسجم اکثریتی که خواهان اصلاحات هستند شود و این تقاضا که در سیاست به عنوان فشار از سطوح پائین جامعه یاد میشود قدرت چانه زنی در بالا را تقویت کرده و رهبران اصلاحات را به اجتماع و یک قدرت واحد تبدیل میکند که از پشتیبانی قوی مردمی برخوردارند. این وضعیت تقریبا در جامعه ما در حال شکل گیری هست و به خاطر همین مثلا میبینیم اصولگرایان یا همان طرفداران حفظ وضع موجود حتی یک گزینه قوی و قابل قبول که توان رقابت با کاندیداهای حداقلی اصلاح طلبان در انتتابات ریاست جمهوری را ندارند. تازه این مرحله خود یک مرحله پوست اندازی و گذار از سنت به مدرنیسم هست. یکی دو دوره بعد شاید همه گزینه ها ادعای اصلاح طلبی خواهند داشت حالا در این مرحله باید گزینه ها، کلی گوئی را کنار بگذارند و در عمل قدمهای برای اصلاح امور بردارند. به عبارتی مردم دیگر به وعده ها قانع نخواهند بود و خواهان عمل به شعار ها و وعده های انتخاباتی خواهند بود و بقیه ماجرا ...
***... متاسفانه مردم یکسری از جوامع بخصوص در کشورهای کمتر توسعه یافته استعداد خاصی در بردگی دارند لذا تغییر و پیشرفت را هرگز درک نمیکنند به خاطر همین دنبال حفظ وضع موجود هستند و از هر گونه جنبش اجتماعی و حرکت رو به جلو واهمه دارند و شدیدا با آن مقابله میکنند...
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi
لطفا برای مطالعه بیشتر در زمینه مباحث فلسفی و تغییرات بنیادین اجتماعی و مسائل سیاسی و... در کانال دکتر عبداللهی عضو شوید.

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۶ساعت 14:12  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
دکتر کریم عبداللهی کاندیدای شورای شهر تهران . سال 1396 .

رای ما فقط دکتر عبداللهی از نظریه پردازان ارشد اصلاح طلبی و استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد روابط بین اللمل و سیاست خارجی  و. حوزه عمومی ...

آمدیم برای ایران و دفاع از آزادیهای بیشتر مدنی .

عکس دکتر کریم عبداللهی

Displaying babakandi.jpg      

داوطلبان اصلاح طلب شورای شهر تهران

عکس دکتر عبداللهی

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 2:42  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
((تغییرات بنیادین در فهم انسانها:))
سوال این است آیا انتخاب مردم در انتخابات اخیر نشان از تغییرات بنیادین در فهم و اندیشه انسان ایرانی داشت؟
 تقریبا اکثر افراد جامعه ما زشتی ها و قباحت ها را تشخیص میدهند و از کارهای غیر اخلاقی و غیرانسانی انتقاد دارند و در حرف شدیدا به رفتارهای ناپسند میتازند و حتی با جوک درست کردن کارهای غیر قانونی و دور از شان انسان را به تمسخر میگیرند. ولی متاسفانه یک نفر به همان رفتارها و کارها که از خودش سر میزند اهمیتی نمیدهد و شاید هر روز هزاران بار همان عمل را تکرار میکند مثلا دروغ گفتن یا ریاکاری و یا مسائل خیلی پیش پا افتاده مثلا به فرهنگ رانندگی در سطح خیابانها نگاه کنید وقتی از یک مسیر یک کیلو متری رد میشوید چند نفر را میبینید که اهمیتی به مقرارات راهنمائی و رانندگی نمیدهد. ولی وقتی باهمان ادمها حرف میزنید با چه الفاظی از فردی که قوانین رانندگی را زیرپا میگذارند یاد میکنند. در واقع همه افراد جامعه به خاطر جهل به نزاکت اجتماعی و اخلاق مدنی و ناآگاهی از زندگی متمدنانه با تمام بی تفاوتی همه قوانین و مقررات زندگی اجتماعی را نادیده میگیرند: مسئولین یک جور، عوام یک جور، دانشجو یک جور، استاد یک جور، کارمند یک جور... هر کسی با توجه به قدرت و توانائی که دارد تخلف و کوتاهی میکند. کارمند و رئیس اداره از کار میزند دزدی میکند رشوه میگیرد... استاد دانشگاه و دانشجو و معلم  از کلاس از درس میزنند بدون مطالعه سر کلاس حاضر میشوند ، مقامات ارشد اختلاس میکنند دزدی میکنند دروغ میگویند، تظاهر وریا میکنند و خیلی راحت با توسل به معصومین و مقدسات کارهای خود را با دروغ و مقدس معابی و عوام فریبی توجیه میکنند و اینکه همه خود را روشنفکر و زرنگ و دکتر و خوب و عالی میدانند و دیگران را ناآگاه و متخلف و عوام.  اینجا چیزی که بسیار مهم است و تقریبا هیچ کس هم به آن توجهی ندارد این است که هر تخلفی از هر کدام از ما انسانها سر بزند عینا از جان و روح خود تاوانش را خواهیم داد چه اینکه، کسی کار زشت ما را ببیند یا اینکه کسی متوجه آن نشود و جالبتر اینکه هر روز تاوان کارهای خود را میدهیم اما متوجه نمیشویم فکر میکنیم بدشانسی آوردیم. این همه فشار و استرس، ناراحتیها، توهین ها، تحقیر ها ،عصبانیت ها، تصادف، مریضی. ... اینا همه نتیجه کارها و افکار ماست. چرا که در قانون طبیعت هیچ چیزی سر سوزنی فراموش نمیشود و گریزی از قانون طبیعت نیست به عبارتی هر تخلفی از ما سر میزند به آئینه قانون طبیعت که در راستای قانون الهی است برخورد میکند و عینا به خود ما برمیگردد.
بخصوص امروزه دروغ و تظاهر و بی تفاوتی مثل یک مرض در همه افراد جامعه ایران سرایت کرده است ولی حتی یک بار کسی در درون خود سکنی نمیگزیند که چرا به خاطر چی این رفتارها را از خود بروز میدهیم؟ از چی میترسیم که به دروغ و ریا روی آوردیم یا وقتی انسانیت و عزت نفس را از دست میدهیم چه چیزی بهتر از آن به دست خواهیم آورد وقتی هیچ موقع نمیتوانیم شاد باشیم یا آرامش داشته باشیم پس چرا از تخلف و دروغ و کوتاهی دست برنمیداریم . چرا، دنبال چی هستیم. وفتی همه باهم در یک دور تسلسل تخلف میکنیم و همه رفتارهای انسانی را زیرپا میگذاریم از کی و چرا انتقاد میکنیم یا به طور دقیقتر این انتقادها و جوک درست کردن ها از چی نشات میگیرد؟ جدا از این که افراد جامعه صحیح و ناصحیح را از هم تشخیص نمیدهیم و در یک ناآگاهی مطلق به سر میبرند این روند خود از یک آینده خوبی خبر میدهد میتوان گفت که داریم از یک مرحله زندگی گذر میکنیم از ناآگاهی اجتماعی به مدرنیسم تمدن و شهرنشینی در حال گذار هستیم. به عبارتی همه این تحولات خبر از تغییرات بنیادین در فهم و آگاهی افراد جامعه میدهد  و از این بابت من خوشحال هستم و به آینده امیدوارم. به همان دلیل که گفتم همه اینها خبر از یک چیز خاص یک تغییر بنیادین از فهم انسانها دارد همه این سوال ها و انتقادات نشانگر یک تحول است نشانگر آن است که به قول آلبر کامو برده به جای رسیده که دیگر نمیتواند فرمانهای جدیدی را بپذیرد و برای خود حقی برابر با ارباب قائل است نه کمتر نه بیشتر . انسان وقتی این زشتی ها را متوجه میشود تا یک زمانی برایش جوک درست میکند و میخندد ولی یک جا باید خسته شود برگردد مقاومت کند در اینجا دیگر بی تفاوت نیست دیگر به این راحتی خواب نمیشد در این مرحله از آگاهی، دیگر هیچ دین و مذهبی نمیتواند مانع آگاه شدن انسانها شود البته شاید تعدادی از طرفداران حفظ وضع موجود بخواهند این روند را به تاخیر انداخته و باز نهایت بهره برداری و سوءاستفاده را از جهالت و نادانی انسانها ببرند ولی چیزی که مهم است این تغییرات ناگزیره و در درون جامعه اتفاق افتاده است انسانها خواسته و حتی ناخواسته آگاه شده اند و هر چقدر از جهالت دور میشوند سعی میکنند با پلیدی ها مبارزه کنند اینجاست که به آن خود آگاهی میرسند که اگر دیگران تخلف...
 ... میکنند من یکی مطلقا مرتکب هیچ تخلفی نشوم. در صورتی که امروزه در جامعه قضیه دقیقا برعکس هست همه میگویند من نخورم دیگری خواهد خورد اگر من دزدی نکنم دیگری میدزد ولی یک مقدار سطح شعور انسانی که بالا تر میرود حتی در حد یک موجود زنده مثلا وقتی در حد یک مورچه میفهمد میگوید من کاری به دیگران ندارم من موظف هستم به عنوان خلیفت الله مطلقا هیچ تخلفی نکنم. از کارم نزنم چیزی که براش زحمت نکشیده ام برندارم ... آن موقع شعار زدگی کنار میرود و هر کس در حوزه کاری خود با احساس مسئولیت واقعی عمل میکند تازه این نقطه صفر است اینجا انسان صاحب اندیشه میشود و تصمیم میگیرد که دست رنج دیگران را چپاول نکند زور نگوید دیکتاتوری نکند ظلم نکند و فقط فقط به دست رنج و زحمت خود قانع باشد. وقتی این آگاهی حاصل شد و بهش عمل شد انسانها به صورت واقعی به فکر آبادانی و خدمت واقعی به همنوعان را شروع میکنند نه اینکه تظاهر به خدمت بکنند وووو.... پس:

1-تغییرات بنیادین در فهم انسانها ناگزیره: چه بخواهیم یا نه این اتفاق خواهد افتاد و انسانها روز به روز عاقلتر میشوند و از رفتارهای خشونت آمیز و غیر متمدن دوری میکنند و با تفکر و اندیشه رفتار میکنند.

2-هیچ شخص و یا گروهی نمیتواند جلو آگاه شدن ناخواسته انسانها را بگیرد پس بیهوده برای در جهل ماندن انسانها تلاش نکنید.

3-آگاهی خود در همه حوزه های اجتماعی منجر به اصلاحات اساسی خواهد شد چنانچه در انتخابات اخیر دیدیم با تمامی فشارها و محدودیت ها باز مردم رشد سیاسی خود را در همان حد محدود نشان دادند.
4-البته اصلاحات متولی میخواهد و بایستی اصلاحات هدف دار باشد و جامعه ما را قدم به قدم به پیش ببرد

5-و اینکه خود این افراد و رهبران یا آوانگاردهای توسعه اجتماعی باید به یک اجتماع به یک مجموعه که دارای یک مانیفست مشخصی هستند تبدیل شوند تا به صورت مجموعه افکار مشترک با یک پارادایم مشخص به عنوان یک سکوی پرتاب ما را از یک افکار سنتی و خرافی که در آن گرفتار شده ایم رهایی بخشیده و شروع به آموزش ارزش های صحیح انسانی کنند.
در این مرحله تازه میتوان از الفبای یک جامعه مردم سالارانه و اعتقاد داشتن به اصول بنیادین دمکراسی و احترام گذاشتن به حقوق شهروندی سخن گفت.  چیزی که امروزه در جامعه ما ضرورت دارد و یادم رفت اشاره کنم اینکه اگر هر کسی به توانایی های خود آگاه باشد شغلی فراتر از توانایی خود نخواهد پذیرفت. البته این سطح آگاهی هنوز به چندین سال زمان نیاز دارد. مثلا هر کسی به خود اجازه نمیداد نماینده مجلس بشود یا رییس جمهور یک کشور بشود یا به هر نخوی برای اخذ مدرک تحصیلی بالاتر دانشگاه برود. در این قضایا فقط کافیست هر فرد یک ربع برای خودش وقت بگذارد و این سوال را از خودش بپرسد آیا من مجاز هستم مثلا من مجاز هستم  رییس جمهور یک ملت بشوم یا مجاز هستم نماینده مجلس بشوم و یا آیا من مجاز هستم دانشجوی دکترا باشم به عنوان مثال من چقدر مطالعه داشته ام که در مقطع دکترا تحصیل کنم ... و یا فردی که تحت شرایطی مدرک دانشگاهی برای خود دست و پا کرده است ایا مجاز هست استاد دانشگاه شده و برای دیگران ناآگاهی و نادانی تدریس کند  و غیره.  کافیست فرد در درون خود خودش را قانع کند. مطمئن باشید هر کسی عمیقا این سوالات را از خودش بپرسد دنبال خیلی کارها و شغل ها نخواهد رفت  و شغلی انتخاب خواهد کرد که توانایی آن را دارد. باز اینجا موضوعی فراموش نشود که اصل مجاز بودن در دنیای متمدن یک استاندارد های دقیق علمی و اخلاقی دارد و هر شخص نمیتواند برای خودش استانداردهای جدیدی را تعریف کند. حالا از همه شماها یک سوال داشتم شما فکر میکنید وقتی مثلا آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد و یا هر کس دیگر خواستند رییس‌جمهور ایران شوند یا نماینده مجلس شوند به این چیزا فکر میکردند؟ مردم چه نظری داشتند؟ ....
      ..............................................
تمام این دو سه صفحه مطلب بالا را مقدمه این چند جمله زیر قرار میدهم در این انتخابات مردم نشان دادند که اگر به جای بی تفاوتی و بی خیال بودن به اتفاقاتی که در محیط زندگی آنها اتفاق میفتد از خود رفتار آگاهانه و منطقی و به دور از خشونت و افراط نشان دهند آن غول تمامیت خواه چاره ای جزء تسلیم نخواهد داشت و باید تسلیم اراده و خواست مردم بشوند. چند نفر را میتوانند رد صلاحیت کنند هزار دو هزار چند هزار نفر؟ همه 70 میلیون نفر را که نمیتوانند رد صلاحیت کنند. پس رجوع به اندیشه و دوری از بی تفاوتی جواب داد تازه این اول راه بود یعنی تازه آن نه بزرگ را گفتیم و حاضر به پذیرش هر دستور و خرافاتی نیستیم از امروزه به بعد مردم هستند که با تشخیص خود آینده را انتخاب خواهند کرد و سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود را رقم خواهند زد و آنها که سعادت و خوشبختی این ملت را تاب نمیاورند چاره ای جز تسلیم و یا ترک صحنه سیاسی و اجتماعی نخواهند داشت. مردم با این انتخابات حداقلی، ناچیز بودن تمامیت خواهان را به آنها درس دادند. آبراهام لینکلن در یکی از سخنرانی ها که کلی برنامه ریزی شده بود و همه منتظر یک سخنرانی مهم و تاریخی بعد از پیروزی در جنگ های داخلی بودند برخلاف انتظار همه مردم فقط یک جمله گفت و گفت سخنرانی من همان بود تمام شد. گفت (( پرچم های قبلی را جمع کنید و پرچم ایالات‌متحده آمریکا را در همه جای این کشور بزرگ برافراشته کنید.)) بله دوستان ایران مال همه ایرانی ها است. زن و مرد و ترک و لر و فارس و عرب و کرد، مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و همه و همه... حق تعیین سرنوشت خود را در این کشور دارند. و یک گروه اقلیت حق ندارد به جای همه تصمیم بگیرد.
تاریخ هیچ چیزی را فراموش نمیکند و همه این تصمیمات ثبت میشوند و آیندگان بر اساس عملکرد و انتخاب های ما در مورد ما قضاوت خواهند کرد.
 (( کریم عبداللهی ))
https://telegram.me/joinchat/B0iypzwq4R8ioULj3dAKkQ

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم اسفند ۱۳۹۴ساعت 15:36  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
کریم عبداللهی  هشترود   

دکتر کریم عبداللهی متولد سال 1351 هشترود آذربایجانشرقی لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس روابط بین الملل از دانشگاه شهید بهشتی و دکترای مدیریت و برنامه ریزی . دارای مدرک رسمی نخبگی کشوری و حدود 64 مقاله علمی و عمومی با 24 سال سابقه کار اجرائی و مدیریتی و تدریس در دانشگاه های تهران و همزمان 12 سال کار پژوهشی و مطالعاتی با مراکز مطالعاتی از جمله مرکز مطالعات ریاست جمهوری و مرکز مطالعات اسنراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و غیره . که در حال حاضر همزمان نیز کارمند رسمی اداره کل ثبت اسناد و املاک استان تهران میباشند....

ایشان با افکار اصلاح طلبانه وارد عرصه انتخابات مجلس دهم از حوزه تهران شده اند و معتقد هستند که اصلاح طلبی همان دموکراسی خواهی است و دمکراسی و مردم سالاری را بیشتر در حوزه های اجتماعی جستجو میکنند تا صرفا حوزه سیاسی . به همین دلیل به جای بیان افکار وی یکسری از یادداشتها و مقالات ایشان ذیلا چاپ میشود تا شما کاربران عزیز بیشتر با افکار دکتر عبداللهی آشنا شوید و بدون آنکه ما ایشان را معرفی کنیم خودتان نامبرده را شناخته و قضاوت کنید.

کریم عبداللهی هشترود .

دکتر عبداللهی کاندیدای اصلاح طلب مجلس دهم از حوزه تهران ، شمیرانات و اسلامشهر ...

+ نوشته شده در  جمعه نهم بهمن ۱۳۹۴ساعت 21:41  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو                        پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو                      ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت             آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم             گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت         سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد                  در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد    که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است      گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد           گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال  خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست  گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

+ نوشته شده در  جمعه هشتم آبان ۱۳۹۴ساعت 15:21  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
وقتی آرزو می کنی مواظب باش شاید روزی بهش رسیدی.

+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 22:48  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 
در خانه خود احساس در خانه خود بودن را ندارم.

چیزهای که برای به دست آوردن آنها سعی می کردم و مبارزه می کردم که آنها را به دست بیاورم دیگر نمی خواهم.

بزرگترین عمل غیر اخلاقی این است که انسان شغلی را که از انجام آن ناتوان است بر عهده گیرد.

داشتن علم بهتر از داشتن ثروت است ولی نداشتن ثروت بدتر از نداشتن علم است.

در سکوت هیچ داوری نیست و سکوت ترجمان حالتی از پوچی کامل است و پوچی کامل می کوشد که خاموش باشد.

وجه اشتراک قربانیان با یکدیگر همان چیزی است که قربانی را به جلادش پیوند می دهد اما جلاد این را نمی داند. (یکسان پنداشتن سرنوشت خود با دیگران).

بالاخره هر آغازی فقط ادامه ایست و کتاب حوادث همیشه از نیمه آن باز می شود.

اسمش را دانه شن می گذاریم اما او خود را نه دانه می داند و نه شن . بدون اسم زنده است.

....

بااین همه وسوسه جزیره خالی از سکنه است

رد پاهای ریزی که در ساحل هایش پیداست

بدون استثنا رو به دریاست

گویا اینجا را فقط ترک می کردند.

....

و اما مرگ :

شوخی سرش نمی شود

ستاره ها .دریاها . جنگلها و ... را نمی فهمد

در مورد برنامه های فردا که حرف می زنیم

می دود میان صحبت هایمان و حرف آخر را می زند

که خارج از موضوع است.

حتا چیزی را که کاملا مربوط به حرفه اوست

بلد نیست:

نه گور کندن

نه تابوت ساختن

نه جمع و جور کردن ریخت و پاش هایش.

مشغول کشتن است

و این کار را ناشیانه انجام می دهد

انگار بار اول است که روی هر کداممان تمرین می کند.

...

+ نوشته شده در  چهارشنبه نهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 0:33  توسط دکتر کریم عبداللهی  | 

راز این لبخند چیست؟

بی‌شک تابلوی زن رنسانسی که با لبخند رازآلودش قرن‌ها تاریخدانان و دوستداران هنر را مسحور خود کرده، معروف‌ترین نقاشی در تاریخ هنر جهان محسوب می‌شود. حتی افرادی که سررشته‌ای از هنر نقاشی ندارند، «مونالیزا» را می‌شناسند و از سرّ «لبخند ژکوند» شنیده‌اند.

به همین بهانه در گزارش پیش‌رو به ذکر چند گمانه‌زنی می‌پردازیم که حول محور شاهکار 77 سانتی‌متری «لئوناردو داوینچی» به گوش می‌رسد.

«مونالیزا»یی که مردم دسته‌دسته برای دیدنش راهی موزه «لوور» پاریس می‌شوند، نقاشی مورد علاقه داوینچی بوده، تا حدی که گفته می‌شود وی هرجا می‌رفته، این تابلو را به همراه خود می‌برده است. نمی‌دانیم علاقه شدید مخترع و هنرمند ایتالیایی بوده که «مونالیزا» را این‌ چنین بر سر زبان‌ها انداخته و یا واقعا رازی در چهره این زن ناشناس وجود دارد که لبخندش را تا 500 سال پس از مرگ خالقش زنده نگه داشته است.

سرقت تابلوی «لبخند ژکوند» در سال 1911 شهرت این اثر را جهانی کرد، اما چاپ کتاب «رمز داوینچی» به قلم «دن براون» بود که بازار حدس و گمان‌ها درباره راز سربه مُهر این بانوی قرن شانزدهمی را تا سرحد ممکن داغ کرد.

اکنون سوالات ریز و درشت بسیاری درباره «مونالیزا»ی داوینچی فکر کارشناسان هنری و تاریخدانان را به خود مشغول کرده؛ از هویت اصلی این زن خندان گرفته تا مثلث طلایی که در این نقاشی نهفته است ... در متن زیر به برخی از این پرسش‌ها و فرضیه‌های ارائه شده می‌پردازیم:

** «مونالیزا» که بود؟

بر اساس اطلاعات تاریخی، مونالیزا همسر تاجری اهل فلورانس بود. این زن در اصل «لیزا ژراردینی دل ژکوندو» نام داشت، اما پژوهشگران هنوز 100 درصد مطمئن نیستند که زن تصویرشده در شاهکار داوینچی همان اهل مونالیزای فلورانس باشد. دل ژکوندو عضوی از خانواده‌ای تقریبا اشرافی برخاسته از روستا بود که با «فرانچسکو دل ژکوندو» - تاجری ثروتمند - ازدواج کرد.

مونالیزا

*راز لبخند ژکوند!؟

این زن به گونه‌ای اسرارآمیز لبخند زده، لب‌هایش می‌خندد اما چشم‌هایش غمگین است. همین ویژگی‌های متناقض است که موجب شده گمانه‌زنی‌های بسیاری حول محور این چهره ماندگار صورت بگیرد. چند سال پیش این تابلو با استفاده از نرم‌افزاری رایانه‌ای مورد بررسی قرار گرفت و آماری درباره‌ احساس مونالیزا براساس حالت ابروها، لب‌ها و گونه‌های وی منتشر شد. طبق نتایج این تحقیق، مونالیزا 83 درصد خوشحال، 9 درصد منزجر، 6 درصد ترسیده و 2 درصد عصبانی است.

** مثلث طلایی

وجود مثلثی طلایی در نقاشی برجسته داوینچی یکی از نظریاتی است که قرینگی کامل این تابلو را به اثبات می‌رساند. با وصل کردن نقاط طلایی این نقاشی، شکلی جام‌مانند ظهور می‌کند که گفته می‌شود همان جام مقدس مسیحیان است. «دن براون» در کتاب پرفروش «رمز داوینچی» خود به این تئوری پرداخته است.

+ نوشته شده در  یکشنبه ششم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:32  توسط دکتر کریم عبداللهی  |