تعدادی از یادداشت های تلگرامی دکتر عبداللهی : درد نگفتن .... و آزادی یا عدالت ... چاپ
سه شنبه, 30 آبان 1396 ساعت 18:52 بازدیدها:3028 مرتبه

یادداشتهای تلگرامی دکتر عبداللهی: 

نگفتن برای بودن یا نبودن بعد از گفتن کدام شایسته‌تر است گفتن یا نگفتن به عبارتی بودن یا نبودن؟

(( سکوت زبان روح جهانیان ))
هر فردی میتواند با یکی دو سال مطالعه و آموزش و تمرین هر زبانی را یاد بگیرد و به آن زبان مکالمه و محاوره داشته باشد ولی یادگیری و  رسیدن به سکوت که زبان روح جهانیان هست خیلی سخت و زمانبر میباشد چرا که درک و فهم این زبان اول از همه یک آرامش درونی را می طلبد و آرامش درونی هم به دست نمی آید مگر بسبار باید آموخت و بسیار باید تجربه کرد .


در واقع یک انسان زمانی به آرامش درونی میرسد که کوله باری از تجربه و دانش و مطالعه داشته باشد در سایه تلاش و زحمت و همت فراوان .

مواظب لغزش روح خود باشیم .
فردی را میشناسم که نگاهش همچون نگاه یک عقاب پیر نافذ و عمیق بود روحش سرشار از احساس و عاطفه و اطمینان بود . تنها لذت زندگیش مهربانی و کمک به دیگران بود و تحت هر شرایطی از حق خود چشم پوشی میکرد و همیشه دنبال این بود که گذشت کند حتی در اوج سختی می بخشید در دنیا هیچ لذتی بالاتر از گذشت و بخشش نمیشناخت هرگز دروغ نمیگفت  یکبار نشد تظاهر به کاری بکند چون از کسی انتظاری نداشت چرا که بسیار قانع بود. سرشار از سکوت و آرامش درونی بود همیشه کار میکرد مطالعه میکرد برای طبیعت وقت میگذاشت عاشق طبیعت و برف زمستانی بود قلبش پر از عشق و محبت به همنوعان بود. در زندگی هرگز کوچکترین تخلفی از وی سر نمیزد.  هرگز دنبال پول و قدرت و شهرت نبود سعی میکرد کارها را بدون هیاهو انجام بدهد وقتی کسی در حقش بدی میکرد فقط نگاه میکرد و سعی میکرد حتی طرف را سرزنش نکند و انتظار عذرخواهی هم  نداشت.
شوخی میکنم همچین آدمی نمیشناسم.

(( کریم عبداللهی ))

من هم هزاران سوال دارم که باید بپرسم و انتظار هم ندارم کسی جواب بدهد . کاش زمان دو خطی بود که انسان میتوانست در خط دوم زمان حرکت کند برگرده عقب جلو یکسری اتفاقات را بگیرد یا میشد بریم آینده تا این ناملایمات زمان را نبینیم ولی ما در زمان رها شده ایم نه راه پیش داریم نه راه پس. و چاره ای نیست باید با واقعیت های تلخ زمانه که خاص دوران ماست کنار بیایم.
من نمیتوانم بگویم چگونه زندگی کنید یا چگونه فکر کنید. هر کس باید سرنوشت خودش را با تصمیم های که میگیرد در آینده رقم بزند ولی فقط میتوانم از همه بخواهم اگر قصد دارید به بهبودی وضعیت جامعه کمک کنید چاره ای ندارید مگر اینکه از بی تفاوتی و دروغ گفتن و تظاهر و ریاکاری مطلقا دوری کنید و با مطالعه جدی و کار و تلاش سالم خودتان را مسلح کنید. آن موقع دیگر زمان و مکان معنای متفاوتی پیدا خواهد کرد و در یک فضای سه بعدی که خارج از زمان و مکان خاص هست خیلی سریعتر از آن چیزی که فکرش را میکنید به خواسته های به حق خود خواهید رسید چه انتظارات سیاسی و اجتماعی و یا اقتصادی. و چون اکثریت مطلق جامعه مسلح به علم و اندیشه شده پس کسی هم حاضر نیست به خاطر منافع آنی و شخصی به دروغ و ریا روی بیاورد و چون انسانها در اثر اگاهی به دست آمده نمیتوانند به مسائل پیرامونی خودشان بی تفاوت باشند پس هیچ نیروی نخواهد توانست به حقوق شهروندی آنان تجاوز کند و یا خیلی راحت خواسته های مردم را نادیده بگیرد.
ولی افسوس که زمان، زمان ما را با خود خواهد برد و همه چیز را حل خواهد کرد. فقط باید در یک خط صاف بریم جلو و بدون قطع کردن خطوط موازی خط های هم سو را به هم پیوند دهیم تا قویتر و قویتر بشویم و به یک اجماع فکری برسیم یک اجتماع با یک متولی که حاضر به مدیریت و رهبری سیستماتیک باشد . تازه آن موقع میتوانیم یک جامعه آزاد و با فرصت های برابر ایجاد کنیم که عملکرد سیستماتیک داشته باشد و تحت نفوذ فرد یا افراد خاص نباشد و خود به خود ضد ارزشهای تحمیلی را از درون خود بیرون بریزد و دست به بازسازی و روز رسانی خود بزند و روز به روز کاستی ها را از بین ببرد مشکلات اقتصادی را کم کند مسایل اجتماعی را بهبود ببخشد در مسائل سیاسی و فرهنگی شروع به باز سازی و باز تولید مفاهیم صحیح که نیاز واقعی جامعه است حرکت کند و با ایجاد احزاب و برگزاری انتخابات واقعی و غیره  به یک جامعه سالم و دمکراتیک برسد.
دوست من خیلی خوبه از این سوالات زیاد بپرسید. من دوست دارم هر روز هر کسی حداقل در شبکه های اجتماعی 50 تا سوال بپرسد و فقط هم سوال حتی بدون رسیدن به پاسخ. نیاز هم نیست به سوال های پرسیده شده جواب داده شود خود سوال پرسیدن ارزشمند است. چون تکرار سوالات ذهن را وادار میکند که انسان به یک جستجوگر و کاوش گر تبدیل شود و برود دنبال پیدا کردن پاسخ سوالهای که مطرح کرده است این یعنی همان آگاه شدن و احساس مسئولیت کردن و حرکت درآمدن و جنب و جوش داشتن و از حالت ایستادی و سکون تبدیل شدن به یک نیروی محرکه عظیم که زشتی ها و پلیدی ها را تحمل نمیکند. به عبارتی سوال پرسیدن اولین قدم مبارزه با جهالت است که این خود تازه  آغاز راه تمام مبارزات اجتماعی است.
(( دکتر عبداللهی. ))

الان که آقای ترامپ پیروز انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شده این یادداشت بیشتر به درد خواهد خورد.
(( مذاکرات هسته‌ای  بازی با حاصل جمع مضاعف یا بازی برد - برد! کدام بهتر است؟ ))
کریم عبداللهی.  پژوهشگر روابط بین الملل
قبل از شکل گیری دور جدید مذاکرات هسته ای به ریاست دکتر ظریف، حتما در جلسات کارشناسی درباره الگوی(بازی) مطلوب در مذاکرات هسته ای بحث هایی مطرح شده و شاید هم برخی کارشناسان دانشگاهی بر این باور بوده اند که بایستی به جای بازی برد - برد ، بازی با حاصل جمع مضاعف در مذاکرات هسته ای جایگزین میشد که البته نهایتا نظر کارشناسان رسمی و تیم مذاکره کننده هسته ای به پیشبرد بازی برد_ برد معطوف شده است. خوشبختانه مذاکرات نیز با همین الگو به فرجام رسید. در راستای حمایت از مذاکره کنندگان هسته ای تاکنون درباره دلایل خود در مزایای استفاده از بازی مضاعف به جای بازی برد_ برد نیازی ندیده ام مطلبی در سطح رسانه های عمومی به نگارش دربیاوردم و صرفا به اظهارنظرهای دانشگاهی اکتفا شده است . اکنون که با وجود توافق نهایی ، بعضی از طرفهای مذاکره کننده  سنگ اندازی هایی بر مراحل اجرای توافق دارند ، ضرورت طرح «بازی با حاصل جمع مضاعف » بیشتر احساس می شود. الگویی که شاید اجرای آن زین پس نیز مفید واقع شود.  
در نظام بین الملل ، تعاملی که کشورها یا بلوک های قدرت با یکدیگر در پیش گرفته اند به بازی یا الگو تشبیه شده و مجموعه ای از عناصر شامل بازیگران رسمی یا غیر رسمی و محیط حاکم بر آن بازی و شرایط وقوع رویدادها و توان بازی گران ... در این بازی ها نقش دارند.  
در حقیقت نظام بین‎الملل را مجموعه‎ای از بازیگران شامل دولت‎ها، سازمان‎های بین‎المللی، شرکت‎های چند ملیتی و حتی اشخاص حقیقی در «تعامل با یکدیگر» و همچنین «کنش متقابل» این بازیگران در یک نظام که در وابستگی متقابل به سر میبرد شکل داده است. با نهادینه شدن  ساختاری این تعامل، رفتار بازیگران نیز  تحت تأثیر قرار می‎گیرد ...
از آنجا که در شرایط متفاوت، شاهد بازی‎های گوناگون از سوی دولت‌ها، برای نیل به اهداف سیاسی مورد نظرشان در نظام بین‎الملل هستیم، می‎توان به نوعی الگو و طبقه‎بندی از پویش روابط میان دولت‎ها به عنوان اصلی‎ترین بازیگران روابط بین‎المللی پی برد. برخی از این الگوها یا بازی ها عبارتند از :
زیروگیم  (zero gems ) ؛ یا همان بازی با حاصل جمع صفر . یعنی برد بازیگر الف دقیقا مساویست با باخت بازیگر ب. در این تعامل ، به همان اندازه که یک کشور و یا بازیگر امتیاز به دست می آورد ، دقیقا و به همان اندازه کشور یا بازیگر مقابل امتیاز از دست می دهد ؛ به مانند منازعات و مناقشات دوران نظام دو قطبی سابق در دوران جنگ سرد ؛ در آن دوران به همان اندازه که یک بلوک امتیاز کسب می کرد ، طرف مقابل امتیاز از دست می داد و سرانجام بلوک غرب تقریبا با عضو گیری از کشورهای بلوک شرق حوزه نفوذ خود را در اکثر نقاط جهان گسترش داد که نهایتا منجر به فروپاشی بلوک شرق شد.
بازی برد_ برد ؛ الگوی دیگری است که در این بازی ، برد طرف مقابل به معنی باخت دیگری نیست. طرفین مقابل برای به دست آوردن یکسری امتیازها از یک سری امتیازها و منافع خود چشم پوشی میکنند تا به امتیازهای بیشتری دست پیدا کنند  در  این شیوه هر دو طرف چیزهای را به دست می آورند و راضی هم هستند و اگر طرفین بازی قواعد بازی را رعایت کنند مشکلی هم پیش نخواهد آمد....
در بحث های تخصصی علم روابط بین الملل و علوم سیاسی بازی های دیگری هم تعریف شده که خارج از حوصله این نوشتار است. برای مثال  بازی «دومینو» که بر اساس آن هر کشوری اولین مهره را از دست بدهد پشت سر آن بقیه مهره ها را هم از دست خواهد داد. این الگو برگرفته از تحولات دوران  نظام دو قطبی سابق است . در آن دوران اتحاد جماهیر شوروی ، به عنوان مثال از اینکه فیلیپین درجنوب شرقی آسیا به دامن بلوک غرب بیافتد ، هراسناک بود. رهبران شوروی بر این باور بودند که اگر فیلیپین به دامن بلوک غرب بلغزد بقیه کشورهای آن منطقه هم پشت سر آن به سمت غرب خواهند رفت. از این نوع بازیها به بازی های متعددی میتوان اشاره کرد. ولی قصد ما بیشتر پرداختن به بازی با حاصل جمع مضاعف میباشد ؛  در این بازی کشورها یا بازیگران برای هر نوع رابطه ای در زمینه های مختلف جایگزین های مختلفی دارند و مجبور نیستند بین دو بازیگر یکی را انتخاب کنند میتوانند با بازیگران سوم و چهارمی هم ارتباط برقرار کنند بدون اینکه وابستگی قطبی و بلوکی داشته باشند.
قواعد بازی در نظام بین الملل بعد از فروپاشی شوروی سابق به سوی حاصل جمع جبری مضاعف (میزانی از برد ومیزانی از باخت) و به نوعی وابستگی متقابل حرکت کرد. این وابستگی متقابل به صورت شبکه ای و با یک رژیم بین المللی خاص و با ویژگیهای خاص خود و همگام با فرآیند جهانی شدن درقالب همکاریهای صلح آمیز چند جانبه خاصه در شکل اقتصادی و فنی در میان...

بازیگران رسمی اعم از دولتها، سازمانهای بین المللی و بین الدولی در جریان بود.
البته این امر به این معنی نبود که نوع بازی به طور کلی تغییر پیدا کرده است بلکه جامعه جهانی، بعد از فروپاشی شوروی قاعده بازی نظامی ـ امنیتی را به فاز اقتصادی ـ فنی هدایت کردند.
لذا نظر امثال بنده در مذاکرات هسته ای  این بود که بایستی از قاعده بازی حاصل جمع مضاعف بهره گرفت. مهمترین دلیل این بود که اولا بازی برد - برد متعلق به دوران نظام دو قطبی بسیار خشن است و بیشتر در دوران جنگ سرد کاربرد داشت . در آن دوران هر لحظه این امکان وجود داشت که یکی از طرفین با از دست دادن یک امتیاز به کارهای غیر قابل پیش بینی علیه طرف مقابل دست بزند و یک جنگ هسته ای اتفاق بیافتاد. بنابراین در زمان حال که تقریبا خطر جنگ هسته ای دیگر از بین رفته و این سلاح بیشتر به یک سلاح بازدارنده تبدیل شده تا یک سلاح تهاجمی ،لذا به نظر میرسد استفاده از این الگو ضرورتی ندارد. ثانیا بازی با حاصل جمع مضاعف یک سری امتیازهای دیگری نیز  نسبت به بازی برد - برد دارد . در دوران پس از جنگ سرد بازیگران بسیار قدرتمند با نقش های نسبتا مستقل در نظام بین الملل فعال هستند. از گروه G20 که کشورهایی همچون هند ،  چین ،  برزیل ... در آن عضو هستند گرفته تا دیگر گروه ها و نهادهای منطقه ای و بین المللی که امکان معاملات تجاری و اقتصادی جایگزین را به کشورها با کمترین وابستگی اقتصادی و سیاسی با یکدیگر را بدون نیاز به اجازه ابر قدرت خاصی میدهد.
بر اساس همین الگو بود که در جریان مذاکرات هسته ای نیز مجموعه ای از کشورهای صاحب قدرت با ایران بدون توجه به بازیگران نقش اول وارد مذاکرات اقتصادی و تجاری شدند . همچنین هر چند که برخی از کشورهای گروه 1+5  در این مذاکرات عملا نقش فعالی نداشتند ولی بدلیل اینکه صاحب نقش و قدرت در نظام بین الملل بودند وارد تعاملات تجاری و اقتصادی خارج از گروه شدند. علاوه بر این از به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای باز بعضی از کشورها مانند ژاپن ، هند و خیلی از کشورهای دیگر  دست به معاملات و بستن قراردادهای تجاری و اقتصادی کلان زدند که نفع هر دو طرف بدون ترس از هژمون را در پی داشت. برخی قدرت های منطقه ای نیز بهبود روابط ایران با غرب را به ضرر خود دیدند و در نتیجه در کنار مذاکرات ، یارگیریهایی را ترغیب کردند.
همانطور که مشاهده می شود در جریان مذاکرات هسته ای نیز کم و بیش بازی مضاعف در جریان بوده است و میزانی از برد ومیزانی از باخت به مجموعه ای قدرت ها تحمیل شد و کشورها برای برقراری ارتباط با همدیگر جایگزین های مختلفی از کشورها را داشتند . بنابراین بایستی مذاکرات هسته ای  بیشتر از مدل بازی با حاصل جمع مضاعف تبعیت بکند تا بازی برد - برد. لذا در شرایطی که بعضی از کشورها از جمله آمریکا با اعمال برخی قوانین و فشارها مانند قانون روادید و بیمه و تحریمهایی جدید  و غیره که روند اجرای توافق هسته ای را با شک و تردید پیش میبرد ، بنظر می رسد شایسته است رسما در ادامه روند اجرای برجام با طیف گسترده از کشورهای جایگزین و توانمند همکاریهای اقتصادی و سیاسی را بدون نیاز و وابستگی به یک ابرقدرت خاص گسترش دهیم که این در واقع همان معنای ساده و  عمومی بازی با حاصل جمع مضاعف میباشد بخصوص در شرایط رفع تحریم ها این بازی یا الگو بیشترین کاربرد را خواهد داشت.
((دکتر عبداللهی ))
با انتخاب ترامپ جای این مدل از بازی ها در نظام بین الملل بیشتر احساس میشود. چرا که فشارهای احتمالی آمریکا در آینده کم رنگ تر میشد.

(( بحران بحرانها ))
امروزه ما در ایران با بحران مواجه نیستیم اینقدر بحرانهای کوچک و بزرگ برای مردم درست شده که با بحران بحرانها مواجه شده ایم.
به عبارتی یک مدیریت علمی و گسترده میخواهیم که فقط این بحرانها را مدیریت کند. یعنی حتی فرض محال دولت مردی هم بخواهد بحرانی را حل کند و مشکلی را از میان بردارد فرصتی برای حل بحران پیدا نمیکند فقط مجبور هست بحرانها را حتی بر خلاف میلش هم باشد به جای حل آنها مدیریت کند. گرچه یک فرد یا یک دولتمرد به تنهائی نمیتواند هیچ کاری از پیش ببرد.
* مدیریت بحران به جای حل بحران*
مثل مسئله اسرائیل و فلسطین . بیشتر از 60 سال است که کشورهای بزرگ به خاطر منافعی که در منطقه دارند به جای حل مسئله فلسطین دارند آن را مدیریت میکنند تا نهایت سواستفاده را در خاورمیانه از نا آگاهی مردم منطقه داشته باشند و ضمن به دست گرفتن شریان انرژی از درگیری های صلیبی و مذهبی نهایت بهره را هم ببرند و مردم دنیا را با سیاست ها و فتواهای مذهبی به هر سمتی که میخواهند سوق دهند.
ما امروزه در اکثر کشورهای منطقه با بحران هویت، بحران مشروعیت، بحرانهای حکومتی، ... و بحران های اقتصادی، بحران های فرهنگی، بحرانهای اجتماعی، بحرانهای سیاسی، بحرانهای ساختگی گوناگون و بحرانهای قومیتی ساختگی و غیره مواجه هستیم.
باز همان سوال تاریخی؛ چه باید کرد؟
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

ترامپ و آینده دموکراسی:
((تاثیر انتخاب ترامپ بر روند دموکراتیزه شدن کشورها در کل دنیا ))
... آقای رئیس جمهور، آقای ترامپ،  عظمت و بزرگی و کسب احترام برای آمریکا به داشتن قدرت اقتصادی و یا قدرت نظامی بیشتر نیست (هر چند هژمونی نظامی و اقتصادی تاثیرات خاص خود را دارد.) بلکه عظمت و بزرگی آمریکا به ارزشهای هست که در جهان آنها را رهبری و حمایت میکند؛ ارزشهای اخلاقی، کرامت انسانی، حقوق شهروندی، حمایت از دموکراسی، حمایت از حقوق بشر، حمایت از حقوق اقلیت های مذهبی و سیاسی و عقیدتی، دفاع از برابری حقوق زن و مرد، برابری فرصت ها و هزاران مورد دیگر ... در مجموع ارزش و احترام آمریکا به خاطر دفاع و مبارزه برای آزادی و عدالت در سراسر جهان میباشد نه به خاطر داشتن پول و قدرت بیشتر ....
آقای رئیس جمهور، آمریکا یک پیشرو یک آوانگارد و یک راهنماست، آمریکا کشور رویاهاست، کشور فرصت هاست، آمریکا الگوی همه کشورها برای رسیدن به دموکراسی و آزادی و مساوات است...
آقای ترامپ آمریکا فقط یک جغرافیا نیست یک حاکمیت محدود در یک سرزمین مشخص نیست ( هر چند که اینها هم هستند) بلکه آمریکا حامل و راهبر ارزشهای انسانی در فرا سوی مرزهای جغرافیای نیز هست آمریکا فقط یک هژمون نظامی و اقتصادی نیست بلکه یک پیشرو ارزشهای اخلاقی و  فرهنگی و پیشرو ارزشهای دموکراتیک و آزادگی و شرافتمندی و عدالت طلبی نیز هست... آمریکا یک اندیشه هست.
آقای ترامپ شما با شعارهای ناسیونالیستی و با تمرکز روی قدرت اقتصادی و نظامی، ارزش کشور آمریکا را در سطح کشورهای امپریالیستی و امپراطوری های قرون هیجدهم و نوزدهم تقلیل دادید و پائین آوردید...
فراموش نکنیم که با توجه به تجربه تاریخی و قانون افوال امپراطوری ها، اگر این سیاست و حس ناسیونالیستی افراطی مدت مدیدی در آمریکا ادامه پیدا کند این کشور نیز مثل بقیه کشورهای امپریالیستی قرون گذشته از هم فرو خواهد پاشید و به چندین کشور تقسیم خواهد شد چرا که با انتخاب شما به عنوان رئیس جمهور آمریکا، کاملا مشخص گردید چنانکه در کشورهای جهان سوم انسانهای متمدن و جهان اولی کم نیستند در کشورهای پیشرفته و جهان اولی هم افرادی با افکار جهان سومی و توسعه نیافته نیز خیلی خیلی زیاد هستند. پس همین آدمهای فرصت طلب و تمامیت خواه میتوانند دنبال قدرت و منافع شخصی و گروهی خود در مناطق تحت نفوذ خود باشند که نتیجه آن نیز معلوم هست تجزیه و استقلال طلبی با همان شعار های عوام فریبانه که شما را رئیس جمهور آمریکا کرد.
لذا لازم هست سیستم آمریکا و مردم آمریکا به همراه کل مردم آزادی خواه جهان جلو سیاست های ناسیونالیستی و تک روی های امثال آقای ترامپ را بگیرند تا آمریکا مسیری که از زمان جرج واشنگتن و آبرهام لینکلن و... شروع کرده و کشورها و انسانهای تشنه آزادی و دموکراسی را رهبری کرده راه خود را با قدرت ادامه بدهد و امید و آرزوهای بشری را در کل دنیا برای رسیدن به دموکراسی و رهای از بردگی نوین و سلطه و دیکتاتوری داخلی و بیرونی به یاس و نا امیدی تبدیل نکند.
آقای ترامپ دوباره میپرسم با چه قیمتی میخواهید کرامت انسانی را بخرید و چقدر میخواهید پرداخت کنید تا مهر و محبت مادری زنان را تصاحب کنید. آقای رئیس جمهور شاید با دلار بتوان عروسک و خرگوش خرید ولی با پول نمیتوانید مهر مادر نسبت به فرزند و یا عشق زن به همسرش را بخرید. عشق و انسانیت خریدنی نیستند بلکه بایستی آموخت. آقای ترامپ خون یکسری از شهروندان آمریکای بر خون تعداد دیگری از آمریکایها رنگین تر نیست و همه آمریکایها شهروند آمریکا و باهم برابر هستند و در مقابل قانون مسئول.
آقای ترامپ انتخاب شما همه آزادی و دموکراسی و برابری انسانها را به خطر انداخته است. همه آزادی خواهان دنیا با انتخاب شما دچار ترس و یاس و ناامیدی شده اند و مسلما در دوران ریاست جمهوری شما رهبران آزادی خواه در اکثر نقاط جهان آسیب های فراوانی خواهند دید و به این راحتی نخواهند توانست با دیکتاتوری و تمامیت خواهی یک عده اقلیت در کشورهای خودشان مبارزه کنند. آقای رئیس جمهور ترامپ، به نظر میرسد در یک جمله انتخاب شما در روند رو به رشد دموکراسی و ارزشهای عالی بشری در کل دنیا وقفه ایجاد خواهد کرد و در واقع شما یک مکث برای دموکراسی و آزادی خواهی در کل دنیا هستید.
امروزه جامعه آمریکا به کسی نیاز دارد که نطق گتیسبورگ (( Gettysburg address )) را تکرار کند و نه تنها نظام برده داری را از بین ببرد بلکه به حاکمیت برده های دلار هم پایان دهد و با ایجاد اتحاد مجدد مانع شکاف هر چه بیشتر جامعه آمریکا شود نه اینکه برای منافع اقتصادی بیشتر دستش را به سوی دیکتاتور های دنیا دراز کند...
(( دکتر عبداللهی از ایران ))
2017/01/24
https://t.me/joinchat/AAAAADw3Snz9gw53tNIP9w

https://t.me/joinchat/AAAAADwq4R_t2eMnGI7AqQ
Tehran . Iran   ایران . تهران  
@drkarimabdollahi

... گفتگوی یک استاد با دانشجو؛ استاد به دانشجو گفت سن شما کم هست باید بزرگ بشوید تا یک سری درد های اجتماعی را بهتر درک کنید دانشجو گفت به حد کافی بزرگ شده ام فقط سن و سالم باید بالا برود.
استاد جواب داد برعکس .
سن و سال من به حد کافی بالا رفته فقط باید بزرگ بشوم...
در زندگی بی تفاوت نباشید حتی به کوچکترین مسائل و اتفاقات ...
ریچارد رورتی فیلسوف معاصر عدالت و بی عدالتی را به جای کلی گوئی و کلی نگری در جزیات جستجو میکند.  حتی بی تفاوتی به درد همنوع را هم نوعی بی عدالتی میداند.
مطمئن باشید انسانهای آزاد حتما عادلترین آدمها هستند. از ریا و تظاهر و مقدس معابی و دروغ پرهیز کنید...
(( دکتر عبداللهی ))

(( آزادی یا عدالت ))
عادلترین افراد آزادترین آنها هستند.
انسانهای که به آزادی اندیشه و حقوق شهروندی و کرامت انسانی و آزادی بیان و آزادی انتخاب و آزادی دین و مذهب و لباس و جریان آزاد اطلاعات و آزادی قلم و رسانه های آزاد و غیره اعتقاد دارند و همچنین به حقوق اقلیت ها و کودکان و برابری حقوق زنان و ... پایبند هستند و آزاد اندیش و منش آزادگی دارند مسلما با شناخت عمیق از تفاوت ها هم احساس مسئولیت بیشتری میکنند و هم بهتر میتوانند در برقراری عدالت اجتماعی مفید و موثر باشند. برعکس کسانی که به بهانه برقراری عدالت اجتماعی آزادی های اولیه انسانها را زیرپا میگذارد و به افراد جامعه خط قرمز و محدودیت ایجاد میکنند در واقع میخواهند فقر و نداری را در همه حوزه ها به مساوات بین مردم تقسیم کنند. بخصوص در حوزه های اقتصادی و اجتماعی و فقر فرهنگی...
نهایتا با ایجاد این محدودیت ها تلاش میکنند اکثریت را از منابع ثروت و قدرت دور نگه داشته و این دو حوزه ثروت و قدرت را انحصای کنند و با ایجاد طبقه حاکم و محکوم همیشه قدرت را حق انحصاری خود بدانند. اینجاست که تصمیم میگیرند چه کسی صلاحیت دارد وارد سیاست بشود و یا چه کسی صلاحیت حضور در عرصه های سیاسی را ندارد. و جالبتر اینکه مردم هم عادت میکنند و به این انتخاب ها تن میدهند. و فکر میکنند که در جامعه مشارکت سیاسی دارند و از حق انتخاب برخوردار هستند در صورتی که باید توجه داشت فقط این خود مردم هستند که باید صلاحیت سیاستمداران را تایید یا رد کنند...
(( دکتر عبداللهی ))
@drkarimabdollahi

dr abdollahi:
((  بهانه برای مردن ))
در این سرزمین بهانه برای مردن زیاد است و ارزش دستمزد گورکن از ارزش جان آدمی بیشتر است.
نمیدانم از کجای وطن شروع کنم از خوزستان این برادر ناتنی و یا از آلودگی وحشتناک هوا و از ریز گردها و یا از کول بران در کردستان و یا همزمان خشکسالی و سیل در سیستان و بلوچستان یا مشکلاتی که در  آذربایجان و لرستان و غیره و یا از شمال و جنوب و شرق و غرب و یا خلیج مثلا همیشه فارس ... یا از زندگی کارگران بگویم یا کارمندان یا از حقوق معلمان یا از گور خواب ها و... از پراید بگویم یا از ترافیک و چاله چوله های خیابانها از دروغ و عوام فریبی بگویم یا مقدس معابی و ریا کاری و اختلاس... از حقوق های نجومی گلایه کنیم یا از واگذاریهای رایگان و رانت خواریها و زمین خواری ها و چپاول ها و اختلاس های میلیاردی ... و یا از دانشگاهها و از سطح مطالعه دانشجو و استاد و یا از مدارک جعلی دانشگاهی و پایان نامه فروشی ها و دکتر شدنها .... و یا از تولید ملی و کالاهای بی کیفیت و واردات از چین و دوستی با خرس قطبی و یا از اینکه نه به خانه خدا راهمان میدهند و نه به خانه شیطان ... و یا از اتفاقاتی مثل پلاسکو  و یا جنون مبارزه برای هیچ همچون انتخابات های گوناگون و رنگارنگ و  هزاران هزار مورد دیگر ... که همه بی تفاوت از کنارش رد میشویم و نگاه میکنیم ولی نمیبینیم گوش میدهیم ولی نمیشنویم درد را لمس میکنیم ولی حس نمیکنیم
و فکر میکنیم این موضوعات مشکل ما نیستند و دیگران باید این مسائل را حل کنند...
*  یاد دو تا داستان یکی از کلیسا و یکی هم از شغل روحانیت افتادم.
یکی از هزاران کارهای که کلیسا انجام داده فروش بهشت و خرید گناهان و پرداخت پول توبه از طرف مردم بود که مارتین لوتر با دیدن این ناآگاهی از طرف مردم و سوء استفاده کلیسا از این جهل، یکجا با پرداخت پولی به رهبران کلیسا کل جهنم را خرید و به مردم گفت دیگر نیاز نیست در بهشت برای خود خانه ای بخرید من کل جهنم را خریدم این هم سندی که کلیسا به اسم من صادر کرده و هیچ کسی را هم به جهنم راه نمیدهم دیگر از خرید بهشت دست بردارید. ولی چه فایده مگر مردم متوجه شدند که دارند چکار میکنند و منظور مارتین لوتر چیست تازه اگر هم مردم هم میخواستند حقیقت را بفهمند مگر کلیسا میگذاشت؟
* یکی هم یک داستان جالبی که در تلگرام خواندم. یکی از کاربران نوشته بود داشتیم با اتوبوس میرفتیم سوریه برای زیارت که در یکی از شهرهای ترکیه برای نماز و استراحت اتوبوس را نگه داشتند رفتیم به یکی از تعمییرگاه ها که خرابی ماشین را برطرف کنیم مکانیک از مسئول کاروان ما که یک روحانی بود پرسید حاج آقا شغل شما چیست روحانی گفت من روحانی هستم در راه دین خدا زحمت میکشم گفت درست، شغلت چیه منبع درآمدت از کجاست. روحانی جواب داد خوب نماز جماعت میخوانم مراسم عزادرای و عروسی و ... برای خدا کار میکنم درآمدم هم از همین راه است. در همین حین همان تعمیر کار لباس هایش را عوض کرد لباس روحانیت پوشید و گفت روحانیت که شغل نیست من هم روحانی هستم ولی ضمنا شغل من مکانیکی هست و بابت خواند نماز جماعت و نماز مییت و غیره و کارهای که در راه خدا انجام میدهم پولی هم دریافت نمیکنم و الان هم دارم میروم مسجد تا نماز جماعت را برگزار کنم تازه در را خدا خیرات هم میکنم به فقرا کمک میکنم دست نیازمندان را میگیرم یکی مثل شما در راه بماند برای تعمیر ماشینش دستمزدی نمیگیرم... با تعجب ادامه داد و گفت مگر میشود یک فرد به خاطر روحانی بودن یک عمر دست به سیاه و سفید نزند و بیشتر از همه اقشار جامعه هم درآمد داشته باشد... کار و تولید و پول درآوردن با زحمت و عرق جبین از هر عبادتی در راه خداوند بالاتر است و بر عکس چپاول زحمت و دستمزد دیگران و داشتن درآمد بدون زحمت و دست به جیب دیگران دراز کردن از گناهان کبیره هست...  
(( دکتر عبداللهی ))
https://t.me/joinchat/AAAAADw3Snz9gw53tNIP9w

((چگونگی تغییرات بنیادین اجتماعی))
تقریبا اکثر افراد جامعه ما زشتی ها و قباحت ها را تشخیص میدهند و از کارهای غیر اخلاقی و غیرانسانی انتقاد دارند و در حرف شدیدا به رفتارهای ناپسند میتازند و حتی با جوک درست کردن، کارهای غیر قانونی و دور از شان انسان را به تمسخر میگیرند. ولی متاسفانه حتی یک نفر به همان رفتارها و کارها که از خودش سر میزند اهمیتی نمیدهد و شاید هر روز هزاران بار همان عمل را تکرار میکند مثلا دروغ گفتن یا ریاکاری و یا مسائل خیلی پیش پا افتاده مثلا به فرهنگ رانندگی در سطح خیابانها نگاه کنید وقتی از یک مسیر یک کیلو متری رد میشوید چند نفر را میبینید که اهمیتی به مقرارات راهنمائی و رانندگی نمیدهد. ولی وقتی باهمان ادمها حرف میزنید با چه الفاظی از فردی که قوانین رانندگی را زیرپا میگذارند یاد میکنند. در واقع همه افراد جامعه به خاطر جهل به نزاکت اجتماعی و اخلاق مدنی و ناآگاهی از زندگی متمدنانه با تمام بی تفاوتی همه قوانین و مقررات زندگی اجتماعی را نادیده میگیرند: مسئولین یک جور، عوام یک جور، دانشجو یک جور، استاد یک جور، کارمند یک جور...مدیر کل به بالا هم یک جور دیگر... هر کسی با توجه به قدرت و توانائی که دارد تخلف و کوتاهی میکند. کارمند و رئیس اداره از کار میزند دزدی میکند رشوه میگیرد... استاد دانشگاه و دانشجو و معلم  از کلاس از درس میزنند بدون مطالعه سر کلاس حاضر میشوند ، مقامات ارشد اختلاس میکنند دزدی میکنند دروغ میگویند، تظاهر وریا میکنند و خیلی راحت با توسل به معصومین و مقدسات کارهای خود را با دروغ و مقدس معابی و عوام فریبی توجیه میکنند و اینکه همه خود را روشنفکر و زرنگ و دکتر و خوب و عالی میدانند و دیگران را ناآگاه و متخلف و عوام و همه کارها را به نام و به خاطر خدا انجام میدهند. اینجا چیزی که بسیار مهم است و تقریبا هیچ کس هم به آن توجهی ندارد این است که هر تخلفی از هر کدام از ما انسانها سر بزند عینا از جان و روح خود تاوانش را پس خواهیم داد چه اینکه، کسی کار زشت ما را ببیند یا اینکه کسی متوجه آن نشود و جالبتر اینکه هر روز تاوان کارهای خود را هم  میدهیم اما متوجه نمیشویم فکر میکنیم بدشانسی آوردیم و.... این همه فشار و استرس، ناراحتیها، توهین ها، تحقیر ها ،عصبانیت ها، تصادف، مریضی و نفرت ها. ... اینا همه نتیجه کارها و افکار ماست. چرا که در قانون طبیعت که در راستای قانون الهی است هیچ چیزی حتی اندازه سر سوزنی فراموش نمیشود و گریزی از قانون طبیعت نیست به عبارتی هر تخلفی از ما سر میزند به آئینه قانون طبیعت برخورد میکند و عینا به خود ما برمیگردد.
بخصوص امروزه دروغ و تظاهر و بی تفاوتی مثل یک مرض در همه افراد جامعه ایران سرایت کرده است ولی حتی یک بار کسی در درون خود سکنی نمیگزیند که چرا به خاطر چی این رفتارها را از خود بروز میدهیم؟ از چی میترسیم که به دروغ و ریا روی آوردیم یا وقتی انسانیت و عزت نفس را از دست میدهیم چه چیزی بهتر از آن به دست خواهیم آورد وقتی هیچ موقع نمیتوانیم شاد باشیم یا آرامش داشته باشیم پس چرا از تخلف و دروغ و کوتاهی دست برنمیداریم. چرا، دنبال چی هستیم. وفتی همه باهم در یک دور تسلسل تخلف میکنیم و همه رفتارهای انسانی را زیرپا میگذاریم از کی و چرا انتقاد میکنیم یا به طور دقیقتر این انتقادها و جوک درست کردن ها از چی نشات میگیرد؟ جدا از این که افراد جامعه صحیح و ناصحیح را از هم تشخیص نمیدهیم و در یک ناآگاهی مطلق به سر میبریم البته این روند خود از یک آینده خوبی خبر میدهد میتوان گفت که داریم از یک مرحله زندگی گذر میکنیم از ناآگاهی اجتماعی به مدرنیسم تمدن و شهرنشینی در حال گذار هستیم. به عبارتی همه این تحولات خبر از تغییرات بنیادین در فهم و آگاهی افراد جامعه میدهد  و از این بابت من خوشحال هستم و به آینده امیدوارم. به همان دلیل که گفتم همه اینها خبر از یک چیز خاص یک تغییر بنیادین از فهم انسانها دارد همه این سوال ها و انتقادات نشانگر یک تحول است نشانگر آن است که به قول آلبر کامو برده به جای رسیده که دیگر نمیتواند فرمانهای جدیدی را بپذیرد و برای خود حقی برابر با ارباب قائل است نه کمتر نه بیشتر و میخواهیم آن نه بزرگ را بگوئیم. انسان وقتی این زشتی ها را متوجه میشود تا یک زمانی برای آن جوک درست میکند و میخندد ولی یک جا خسته میشود و برمیگردد مقاومت میکند در اینجا دیگر بی تفاوت نیست دیگر به این راحتی خواب نمیشد در این مرحله از آگاهی، دیگر هیچ دین و مذهبی نمیتواند مانع آگاه شدن انسانها شود البته شاید تعدادی از طرفداران حفظ وضع موجود بخواهند این روند را به تاخیر انداخته و باز نهایت بهره برداری و سوءاستفاده را از جهالت و نادانی انسانها ببرند ولی چیزی که مهم است این تغییرات ناگزیره و در درون جامعه اتفاق افتاده است انسانها خواسته و حتی ناخواسته آگاه شده اند و هر چقدر از جهالت دور میشوند سعی میکنند با پلیدی ها مبارزه کنند...

اینجاست که به آن خود آگاهی میرسند که اگر دیگران تخلف میکنند من یکی مطلقا مرتکب هیچ تخلفی نشوم. در صورتی که امروزه در جامعه قضیه دقیقا برعکس هست همه میگویند من نخورم دیگری خواهد خورد اگر من دزدی نکنم دیگری میدزد ولی یک مقدار سطح شعور انسانی که بالا تر میرود حتی در حد یک موجود زنده مثلا وقتی در حد یک مورچه میفهمد میگوید من کاری به دیگران ندارم من موظف هستم به عنوان خلیفت الله مطلقا هیچ تخلفی نکنم. از کارم نزنم چیزی که براش زحمت نکشیده ام برندارم ... آن موقع شعار زدگی کنار میرود و هر کس در حوزه کاری خود با احساس مسئولیت واقعی عمل میکند تازه این نقطه صفر است اینجا انسان صاحب اندیشه میشود و تصمیم میگیرد که دست رنج دیگران را چپاول نکند زور نگوید دیکتاتوری نکند ظلم نکند و فقط فقط به دست رنج و زحمت خود قانع باشد. وقتی این آگاهی حاصل شد و بهش عمل شد انسانها به صورت واقعی به فکر آبادانی و خدمت واقعی به همنوعان را شروع میکنند نه اینکه تظاهر به خدمت بکنند وووو.... پس:
1-تغییرات بنیادین در فهم انسانها ناگزیره: چه بخواهیم یا نه این اتفاق خواهد افتاد و انسانها روز به روز عاقلتر میشوند و از رفتارهای خشونت آمیز و غیر متمدن دوری میکنند و با تفکر و اندیشه رفتار میکنند.
2-هیچ شخص و یا گروهی نمیتواند جلو آگاه شدن ناخواسته انسانها را بگیرد پس بیهوده برای در جهل ماندن انسانها تلاش نکنید.
3-آگاهی خود در همه حوزه های اجتماعی منجر به اصلاحات اساسی خواهد شد چنانچه در انتخابات اخیر دیدیم با تمامی فشارها و محدودیت ها باز مردم رشد سیاسی خود را در همان حد محدود نشان دادند.
4-البته اصلاحات متولی میخواهد و بایستی اصلاحات هدف دار باشد و جامعه ما را قدم به قدم به پیش ببرد.
5-و اینکه خود این افراد و رهبران یا آوانگاردهای توسعه اجتماعی باید به یک اجتماع به یک مجموعه که دارای یک مانیفست مشخصی هستند تبدیل شوند تا به صورت مجموعه افکار مشترک با یک پارادایم مشخص به عنوان یک سکوی پرتاب ما را از یک افکار سنتی و خرافی که در آن گرفتار شده ایم رهایی بخشیده و شروع به آموزش ارزش های صحیح انسانی کنند.
در این مرحله تازه میتوان از الفبای یک جامعه مردم سالارانه و اعتقاد داشتن به اصول بنیادین دمکراسی و احترام گذاشتن به حقوق شهروندی و مهمتر از همه از مومن واقعی بودن سخن گفت. چیزی که امروزه در جامعه ما ضرورت دارد و یادم رفت اشاره کنم اینکه اگر هر کسی به توانایی های خود آگاه باشد شغلی فراتر از توانایی خود نخواهد پذیرفت. البته این سطح آگاهی هنوز به چندین سال زمان نیاز دارد. مثلا هر کسی به خود اجازه نمیداد نماینده مجلس بشود یا رییس جمهور یک کشور بشود یا به راحتی قبول نمیکند مدیر کل یک مجموعه شود و یا برای اخذ مدرک تحصیلی بالاتر به دانشگاه برود و غیره ... در این قضایا فقط کافیست هر فرد یک ربع برای خودش وقت بگذارد و این سوال را از خودش بپرسد آیا من مجاز هستم مثلا من مجاز هستم  رییس جمهور یک ملت بشوم یا مجاز هستم نماینده مجلس بشوم و یا آیا من مجاز هستم دانشجوی دکترا باشم به عنوان مثال من چقدر مطالعه داشته ام که در مقطع دکترا تحصیل کنم ... و یا فردی که تحت شرایطی مدرک دانشگاهی برای خود دست و پا کرده است ایا مجاز هست استاد دانشگاه شده و برای دیگران ناآگاهی و نادانی تدریس کند  و غیره.  کافیست فرد در درون خود خودش را قانع کند. مطمئن باشید هر کسی عمیقا این سوالات را از خودش بپرسد دنبال خیلی کارها و شغل ها نخواهد رفت  و شغلی انتخاب خواهد کرد که توانایی آن را دارد. باز اینجا موضوعی فراموش نشود که اصل مجاز بودن در دنیای متمدن یک استاندارد های دقیق علمی و اخلاقی دارد و هر شخص نمیتواند برای خودش استانداردهای جدیدی را تعریف کند. حالا از همه شماها یک سوال داشتم شما فکر میکنید وقتی مثلا آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد و یا هر کس دیگر خواستند رییس‌جمهور ایران شوند به این چیزا فکر میکردند؟یا...

(( کریم عبداللهی ))
https://t.me/joinchat/AAAAADw3Snz9gw53tNIP9w

دکترا قبل از عمل جراحی در اول کار تعهد میگیرند که هر اتفاقی افتاد در قبال آن اتفاق هیچ مسئولیتی ندارند ولی مهندس ها بعد از اتمام کار تعهد میدهند هر اتفاقی افتاد مسئولیت ِآن را قبول میکنند.
روز مهندس بر همه مهندس ها مبارک باد.
(( کریم عبداللهی ))