واشنگتن پست: کلید قفل اوباما دست روحانی است .![](/images/sitepic/washington post.bmp) انتظار نداشته باشیم «عمو سام»بیاید و همه مشکلات خاورمیانه را حل کند؛ حل مشکلات منطقه را به دست رئیس جمهوری در منطقه بسپاریم که کارش را با امید و تدبیر آغاز و ثابت کرده است که حتی در شکست هم می توان به دنبال دستاوردهای عظیم بود.
با این عبارات، «اندرو جی. باسه ویج» تحلیلگر روزنامه واشنگتن پست و استاد تاریخ و روابط بین الملل در دانشگاه بوستون، رویکرد جدیدی را به دولت آمریکا برای حل مشکلات خاورمیانه پیشنهاد میکند.
باسه ویج تصریح میکند که «اوباما به کمک ایران میتواند، جنگ فرسایشی آمریکا را در خاورمیانه خاتمه دهد.»
واشنگتن پست در ادامه گریزی به تاریخ پرتنش خاورمیانه و در پیشانی آن تعارضات واشنگتن-تهران میزند و مینویسد: کاری را که جیمی کارتر آغاز کرد، باراک اوباما در حال به پایان رساندن آن است. واشنگتن کم کم دارد کرکره بیش از ۳۰ سال نظامیگری را که با هدف منطبق ساختن جهان اسلام با منافع و انتظارات آمریکا به راه انداخته است، پایین میکشد و تا چندی دیگر این کار به نتیجه خواهد رسید.
تحلیلگر واشنگتن پست بر این باور است که دکترین نظامیگری، میراث جیمی کارتر از سال ۱۹۸۰ است «اما سرنوشتش از آن زمان تاکنون مبهم مانده است.»
باسه ویج مینویسد: در آن دوران، تحولات عدیدهای همچون سرنگون شدن شاه در ایران و تهاجم شوروی به افغانستان، کارتر را به صرافت افکند این دکترین را به جریان اندازد. درداخل هم انتخابات و مبارزات انتخاباتی کارتر انگیزه دیگری شد تا او هم دست به یک ابتکار عمل بزند. ماحصل و دستاورد این دکترین، نظامیگری طولانی مدت امریکا در سراسر منطقه خاورمیانه بود. اینک، بیهیچ هیاهویی، اوباما مشغول برچیدن آن دکترین از بیخ و بن است.
تحیلگر این روزنامه آمریکایی معتقد است که اوباما در آغاز به کار دوره دوم ریاست جمهوری خود نیز بر همین اهتمام اشاره داشت و بیان کرد: امنیت و صلح پایدار، مستلزم راه انداختن جنگهای ابدی نیست.»
باسه ویج میافزاید: اوباما در حقیقت قصدش برچیدن یک ابتذال تاریخی است که ریشه آن فقط جهل و بیهودگی است. این نظامیگری درطول چند دهه، جانهای بسیاری را طلبید و خزانههای بسیاری را خالی کرد، اما در مقابل چیزی نصیب امریکاییان نساخت.
با این حال از نظر باسه ویج، اوباما هم مانند کارتر گزینههای چندانی پیش رو ندارد. «کارتر مجبور شد برای پاسخگویی به فشارهای داخلی، ذهن مردم آمریکا را برای ورود به جنگی بزرگتر در خاورمیانه آماده سازد.
وی پنتاگون را موظف کرد برای قدرت نمایی نظامی آمریکا در هر کجا که لازم باشد از مصر گرفته تا پاکستان خود را آماده سازد. تصور بر این وهم و خیال بود که نیروی نظامی قادر به حل همه مشکلات است.
اما امروز، بازتاب همه این توهم نظامیگری آشکار شد و حجت بر اوباما تمام شد که به طور جد از ورود به جنگی جدید پرهیز کند.»
در ادامه این تحلیل آمده است: اوباما از این سرخوردگیهای نظامی پندهای عبرت فراوان گرفت و درمقام یک تصمیم گیرنده دست به تصمیم گیریهای مهمی زد. اوباما در سوریه از مداخله نظامی خودداری کرد. البته در این خصوص، هم افکار عمومی امریکا و هم کنگره مخالف سرسخت حضور نظامی بودند.
نویسنده آمریکایی این تبصره را به تحلیل خود میافزاید که «البته اجتناب از جنگیدن به معنای آن نیست که امریکا دست از نیروی نظامی خود کشیده است بلکه دیگر اشتهای جنگیدن ندارد.»
وی میافزاید: اوباما واقع گرایی را وارد عرصه سیاست واشنگتن کرده است به معنای آنکه آرمانها باید منطبق با داراییها باشد و میان منافع حیاتی و خیالپردازی وجه تمایز قائل شد. مصداق آن افغانستان است که دیگر در آن وعده آزادی پایدار مطرح نیست.
مشاور امنیت ملی اوباما هم به نیویورک تایمز گفته است: اوباما دیگر خسته شده است از اینکه خود را در ۷ ساعت از ۲۴ ساعت شبانه روز وقف یک منطقه از جهان کند.
در ادامه تحلیل آمده است: برمبنای همین واقع گرایی بود که تیم مشاوران امنیت ملی اوباما دستور کار جدیدی برای تنظیم سیاستهای خارجی دولت وی تنظیم کردند که بر مبنای تجدید نظر در این سیاستها استوار بود، اما با همه این اوصاف هنوز هم نمیتوان مدعی شد که جنگ امریکا برای ایجاد یک خاورمیانه بزرگ به پایان رسیده است.
استاد تاریخ و روابط بین الملل دانشگاه بوستون، با این استنادها تحلیل خود را ادامه میدهد که «حملات موشکی و حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به پاکستان؛ افغانستان، یمن و یا سومالی همچنان ادامه دارد، هرچند اهداف بزرگ راهبردی آمریکا را دنبال نمیکند. این نظامیگری توسعه یافته آمریکا برای ایجادخاورمیانه بزرگ عاری از خطر هم نبوده است، جهان اسلام در موقعیت بدتری قرار گرفته، بنیادگرایی در سطح منطقه قوت گرفته، به خشونت محض تبدیل شده و احساسات ضد امریکایی عمیقتر شده است. این رخدادهای ناخوشایند در سال ۱۹۸۰ (دوران کارتر) وجود نداشت.
اما سرانجام کار چه بوده است؟
نویسنده افزوده است: اگر این سوال را از عراقیها، لیبیاییها و یا از هر آمریکایی بپرسیم واقعاˈ پاسخ آنها چه خواهد بود؟
وی بر این باور خود تاکید میکند که «باخت امریکا در سال ۱۹۷۹ در ایران، همه انگیزه آمریکا برای راه انداختن جنگ آمریکا برای تشکیل خاورمیانه بزرگ را شکل داد. با سرنگون شدن شاه، آمریکا یک نوکر نامطلوب خود را از دست داد و اصول گرایانی که از ˈشیطان بزرگˈنفرت داشتند جای خالی شاه را پر کردند. برخلاف حضور آمریکا دربغداد که جنگی در یک دوره زمانی خاص بود، در ایران اما، میدان جنگ میان دو کشور ابدی است. با همه این موانع، امکان یک معامله هم دور از دسترس نبود.»
چشم اندازهای این تحلیل با این عبارتهای نویسنده واشنگتن پست، کاملتر میشود: در توافق هستهای، آمریکا جمهوری اسلامی را پذیرفت و آنها هم وضع موجود منطقه را قبول کردند. امریکا هم زخمهایی را که خود بر پیکر خود وارد آورده بود التیام بخشید... بدیهی است یک چنین معاملهای برای عربستان و اسرائیل آزار دهنده است. هردو، ایران را تهدیدی حیاتی برای خود میدانند. اوباما هم کاری به جنجال و هیاهوی آنها ندارد. واشنگتن دیگر خود را برای شادمان کردن خاندان سعودی به زحمت نمیاندازد.
باسه ویج یکی از دلایل رویکرد جدید واشنگتن را این گونه میبیند که «امریکا دیگر مانند سابق وابسته به انرژی سعودیها نیست. ذخایر جدیدی از نفت وگاز طبیعی درشمال آمریکا کشف شده که بسیار وسیعتر از ذخایر کشف شده قبلی است. درنتیجه درروابط واشنگتن - ریاض بیشک تجدید نظر خواهد شد.»
او تصریح میکند: درمورد اسرائیل هم همین قضیه صادق است. اسرائیل قویترین قدرت منطقه و تنها دارنده زرادخانه هستهای است. پس خودش به تنهایی قادر به تامین امنیت خود است و از همه حق و حقوق برای این مهم هم برخوردار است. مسئله مهم، تائید اعمال اسرائیل توسط واشنگتن است که از این پس نباید این اتفاق بیفتد؛ به خصوص در امر ادامه اشغالگریهای اسرائیل در سرزمینهای اشغالی. همانطور که اسرائیل وقعی به مخالفتهای آمریکا با گسترش شهرک سازی نمینهد، واشنگتن هم نباید به اسرائیل اجازه دهد که از سیاستهای آن در قبال ایران ایراد بگیرد.
اما نسخه تجویزی اندرو جی. باسه ویج، برای دولت اوباما با این جملات ادامه مییابد: خروج از رویدادهای ناگوار در منطقه از طریق دروازه تهران امکان پذیر است. نباید انتظار داشت «عمو سام» بیاید و این مشکلات راحل کند. حل مشکلات را به دست رئیس جمهوری بسپاریم که کارش را با امید و خوش بینی و تدبیر آغاز و ثابت کرده است که حتی در شکست هم میتوان به دنبال دستاوردی عظیم بود. |